10-09-2012، 18:33
هيچكس در دل تاريكي شب
با چراغي به سراغم نرسيد
هيچكس موقع پژمردن برگ
با گلي تازه به باغم نرسيد
هيچكس بازو به بازويم نداد
اي روزگار
گل پريشان شد ،زمستان شد بهار
از جواني نيست چيزي يادگار
هيچكس اين روزها همدرد و همرازم نشد
آگه از درد من و دلتنگي سازم نشد
باغ زير بال پروازم نشد
هيچكس
با چراغي به سراغم نرسيد
هيچكس موقع پژمردن برگ
با گلي تازه به باغم نرسيد
هيچكس بازو به بازويم نداد
اي روزگار
گل پريشان شد ،زمستان شد بهار
از جواني نيست چيزي يادگار
هيچكس اين روزها همدرد و همرازم نشد
آگه از درد من و دلتنگي سازم نشد
باغ زير بال پروازم نشد
هيچكس