امتیاز موضوع:
  • 11 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*

#2
خب بچه ها چون داستان خیلی استقبال شد تصمیم گرفتم اپدیت دوم رو امروز بزارم ولی از این به بعد اپدیتا دیر تر انجام میشه میخوام رو موضوع داستان خوب فکر کنم!

الان از قسمت اول تا پنجم فقط معرفیه .. پس اگه تو این قسمت نباشید تو قسمتای بعدی هستید 
با تشکر از رزی عزیز که تو این قسمت یاری رسوند (:
همه اپدیتا تو صفحه اول انجام میشه!


قسمت دوم (فصل1)


صبح ساعت 9 بیدار شدم و قرص ضد افتاب رو خوردم ..
دیشب واقعا عالی بود و به همه خوش گذشت.
تا طلوع افتاب جشن بازگشایی اکادمی و پایکوبی بود !
 این اکادمی اونقدرا هم وحشتناک نیست ! نمیدونم چرا مادرم همیشه خاطرات سخت و دردناک رو تعریف میکرد
از تو کمد دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
یونیفرمم  رو برداشتم |:
اصلا حوصله کت و شلوار ندارم ولی حرف حرف استاد صابر بود ..
هم اتاقیم  از من سحر خیز تر بود .. زیاد باهاش حال نمیکردم بچه ارومی بود |:
حتی دیشب تو جشن مشغول مطالعه بود و به دخترام توجهی نداشت ..
تنها چیزی که ازش میدونستم این بود که اسمش فریده ..
همیشه فکر میکردم فقط خودمم ارومم!
به سمت سالن غذا خوری رفتم .. خیلیم دیر نرسیده بودم .. سالن کاملا شلوغ بود ..
به سمت سلف سرویس رفتم ..
خب غذا چی داریم؟ یکم گوشت خوک و کیک لخته خون !
داشتم یه برش از کیک لخته خون رو برمیداشتم که یه دختری(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Ƒαкє ѕмιƖє ) دستم رو گرفت ...
با تعجب بهش نگا کردم .. به کیک اشاره کرد !
اه حال بهم زنا .. بازم یه حشره موذی دیگه .. دیشب تو تابوت منو دیوونه کردن !
-همیشه حواست به حشره ها باشه همه جا هستن
خندیدم و گفتم : اره مادرمم هم بم میگفت مرسی که نزاشتی این جونورا رو بخورم .. حال بهم زنن ..
شونه اش رو بالا انداخت وبا لبخند گفت : خواهش ..
-خب اسم من اهوراست تو کی هستی؟
- من ایسانم !
سرم رو تکون دادم و گفتم : اوم ایسان .. خب یعنی چی؟
-یعنی مثل ماه .. مادرم این اسم رو روی من گذاشته
البته هیچوقت ندیدمش!
-خیلی متاسفم .. با پدرت زندگی میکنی؟
با ناراحتی گفت : نه . من ..
در همین بین پسری(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
∆ MeRzaD ∆ ) با یه اکیپ پنج نفری به ما نزدیک شدند ..
-هه .. خانوم پلشته رو ! تو اصلا واسه چی داری با یه اصیل حرف میزنی؟
سپس به من اشاره کرد و گفت : اینا خیلی اویزونن مگه نه داداش ؟
بعد همه بچه ها تو سالن شروع کردن به خندیدن!
ایسان با ناراحتی بهم خیره شد .. .. با ناراحتی بم خیره شد..
-در واقع اون منو از خوردن چندتا حشره موذی نجات داد .. فکر نمیکنم اسم این کار اویزون شدن باشه 
با ورود استاد ایمان خنده بچه ها قطع شد و همه سر جای مشخصی نشستند !
پسر احمق با خشم به من نگا کرد 
استاد ایمان گفت : خیلی خب دانشجویان گرامی ..
وقت صبحونه تمومه! ...
امروز قراره با کلاسا و استادان عزیز اشنا بشید ..
دنبال من حرکت کنید !
سپس تک تک بچه ها از سالن غذا خوری خارج شدند .
ایسان رو دیدم که ب طرف درب خروجی میره ! صداش زدم : هی ایسان !
ایستاد ولی برنگشت ..
-ب حرفاشون توجه نکن اونا نمیفهمن چی میگن
به راه خودش ادامه داد منم بیخیالش شدم!
____


اولین کلاس 

کلاس اموزش سحر و جادو(شیمی) با تدریس استاد نفس(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
*Nafas* )
-خیلی خب اول باید یکم دارچین و تخم کفتر ژاپنی بهش اضافه میکنیم.. و یکم هم عصاره جوراب 100 ساله
ما همه روی نیمکتامون نشسته بودیم و با تعجب به استاد نفس نگاه میکردیم ..
استاد یه دیگ بزرگ وسط کلاس گذاشته بود و یه موادی رو بش اضافه میکرد :|
-بعد همش میزنیم .. هم .. هم هم هم.. 
همزمان با این حرف داشت دیگ رو بهم میزد :|
ناگهان با هیجان گفت : حاضره ! کی میاد امتحانش کنه؟؟
همه بچه ها خودشونو عقب کشیدن :|
-فهمیدم خیلی مشتاقید و قدرت تصمیم گیری ندارید بزارید خودم انتخاب کنم .. اومممممم
.. اهان تو بیا ..
همه ب طرفی ک استاد اشاره کرده بود نگاه کردند!
استاد ، ندا(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
✘ցմεεղ✘ ) رو نشون داد :|
دختر بیچاره با ترس از جاش پاشد 
-خیلی خب عزیزم بیا اینجا و یه جرعه از این رو بخور !
-ولی استاد !؟؟
-همین که گفتممممممممم
ندا یه جرعه از اون ماده رو سر کشید..
بچه ها همه  جلوی دهنشون رو گرفتن تا گلاب به روتون نشن |:
استاد نفس لبخندی زد و گفت چه حسی داری عزیزم؟
ندا در حالی که داشت از هوش میرفت گفت : حس .. حس .. حس ..
سپس بیهوش شد آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
استاد زیر لب گفت : اوپس! فکر کنم باید  نیم کیلو مدفوع موش میریختم!


______


دومین کلاس


کلاس اموزش رزم و فنون با حضور استاد رزی(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 exanimate )


این کلاس درون سالن ورزشی اکادمی انجام میشد 
و همه لباس ورزشی به تن داشتند!
ما منتظر استاد رزی تو سالن نشسته بودیم و انتظار داشتیم یه خانوم نحیف و ظریف برا اموزش ما بیاد !
امیرعلی و امید(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 omidcr7 ) و امیر برا رزی نقشه کشیده بودند تا یکم سر به سرش بزارند !
وقتی استاد رزی اومد کسی حرکتی انجام نداد و همه مشغول کار خودشون بودند و صدای داد بلند استاد رزی همه رو یه متر به هوا پرت کرد |:
- تن لشتونو تکون بدین و صاف وایسین .. نیومدین اینجا کع خوش بگذرونین ! مگه بچه بازیه ؟ 
بچه ها خیلی جا خورده بودند .. کسی انتظار نداشت استاد رزی اینقدر خشن باشه .. چشماش خیلی خشن بودن !
امیر زیر گوش من گفت به اسمش میومد لطیف تر باشه ..
خندم گرفته بود و به داشت زیرزیرکی میخندیدم که استاد رزی به من و امیر اشاره کرد و گفت : شما دوتا کوچولو بیاین جلو :|
من و امیر با ترس و لرز رفتیم جلو ..
استاد رزی اومد تو صورت و من و امیر نگاه کرد و پوزخند زد : ماماناتون شما رو فرستادن اینجا مهمونی ؟ 
و با خشم بهمون نگاه کرد ..
سپس به سمت بقیه بچه ها برگشت و با صدای تقریبا بلند گفت : کلاس من قوانینی داره .. هر کس رعایت نکنه ، باید با این کلاس که نه ، با این آکادمی خدافظی کنه ! روشن شد ؟؟ 
بچه ها همه سرشون را با ترس تکان دادند 
الانم تک تکون دور سالن رو 1500 بار درو میزنید . کافیه یکم توقف کنید تا شخصا باهاتون برخورد کنم !
اگه از قدراتون استفاده کنید با دوستای سگم آشنا میشین ..
اونا عاشق گوشت خون آشامای کوچولو ان !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سپس بازوی من و امیر رو محکم گرفت و به طرف بقیه هل داد که میشه گفت اگه بچه ها نگرفته بودنمون با کله افتاده بودیم زمین :| و موهای بلند و مشکیش رو با کش دم اسبی بست !
استاد رزی - بعد کلاس کتاب قوانین کلاس رو هم از روی اون میز بردارین . کسی هم یادش رفت دیگه از کتاب خبری نیست 
با فریاد استاد رزی همه شروع کردیم به دوییدن
بالاخره از این کلاسم جون سالم به در بردیم البته ناگفته نماند که دو سه نفر از بچه هام خورا سگای استاد رزی شدند |:
___


سومین کلاس
کلاس اموزش رقص با حضور استاد ملیکا (دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
♪Rιнαηηα♪ )
سالن رقص خیلی بزرگ بود ..
بعد از اون همه تمرینی که استاد رزی به ما داده بود همه خسته و کوفته شده بودیم و الان باس میرقصیدیم
اه اکادمی افتضاحه خدای من !!!!!
استاد ملیکا با دامن چین چینی و موسیقی وارد سالن شد ..
و بلند داد زد :
همه دانشجوایان به صف!!
پسرا سمت راست
دخترا سمت چپ
همه به صف شدیم !
استاد از بین ما گذشت ..
-هی این چیه رو کرواتت اقا علی(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
alliiii  )؟
علی در حالی که هول شده بود گفت : خب خب نمیدونم .. فک کنم از خون خوکیه ک سرناهار خوردم!
استاد ملیکا چشماش رو ریز کرد و گفت : خون خوک درسته؟
علی سرش رو با ترس تکون داد..
استاد ملیکا اروم خنید و گفت دفعه بعد تکرار نشه علی اقا !!!!!!!
-چشم استاد !
همه پسرا و دخترا تو ی خط مناسب بودند و هرکس روبه روی شریک رقصش قرار داشت !
من و ایسان با هم افتاده بودیم
به بقیه نگا کردم |:
امیر علیو دیدم که با بیتا افتاده بود و براش چشمکی زد ..
بیتا چشم غره رفت ..
استاد ملیکا گفت : همونطور که واضحه شما باید برای رقص یه شریک انتخاب کنید .. شریکتون کسیه که روبه روتون قرار داره.
مرزاد فریاد زد : من با مهتاب(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Wєιяɗ ) نمیرقصم استاد.. اون یه پلشته ..
مهتاب : اه حالم ازت بهم میخوره مهرزاد! تو چندش اوری ..
مرضیه(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ғʀᴏsᴛ ): من با فرید؟ .. خدا به دور !!!!!!!!!!!!
فرید: البته منم زیاد مایل به رقص با شما نیستم خانوم غرغرو من میتونم یه پاقشنگ برا خودم انتخاب کنم استاد؟


امیر گفت : به رضای خدا راضی باشید من ک راضیم .. سپس به شادی(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
shadi♥ ) نگاهی انداخت و موذیانه خندید ((:
شادی هول شد : نیشتو بند مشنگ!


استاد ملیکا فریاد زد : بسه دیگه .. چقدر بهونه میگیرید این فقط یه رقصه!!!!!!
دیگه به اعتراضا توجهی نکرد و صدای موسیقی همه جا رو فرا گرفت !
استاد ایمان به داخل سالن اومد!
قیافش واقعا خنده دار بود!
کت و شلوار اصلا بهش نمیومد ((:
استاد ایمان جلو رفت و از استاد ملیکا درخواست رقص کرد!
استاد ملیکا با هزار نازه و عشوه قبول کرد ! بچه ها ریز میخندیدند ((: ..
با شروع رقص اونا مام شروع کردیم به تعظیم و رقص با شریکامون ..
ایسان اصلا بهم نگا نمیکرد .. شاید ازم خجالت میکشید! ولی واقعا رفتارش مزخرف و احمقانه شده بود..
-اهورا ..
-بله؟
-من .. من ازت ممنونم!تو ازم دفاع کردی و..
-قابلی نداشت!
ایسان ساکت شد .


شادی و امیر:


-شادی فقط یه بار دیگه پای منو لگد کنی من میدونم با تو! آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
شادی اخم کرد و از ادامه رقص متوقف شد: مثلا میخوای چیکار کنی هان؟ آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
-حالا من یه چیزی گفتم زیاد به دل نگیر عزیزم آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
شادی چشم غره ای رفت و دوباره به رقصدین مشغول شدند!

مرضیه و فرید :

-به نظر من تاریخ تو زندگی هر فردی نقش مهمی داره !برای مثال همین استاد صابر خودمون اگه با (وی) مبارزه نمیکرد اینقدر محبوب میشد؟ آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
مرضیه که  حوصلش سر رفته بود گفت : اره اره تو راست میگی .. آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  
فرید: البته ادم میتونه عبرتای مهمی از تاریخ بگیره! ..
مرضیه پوووفی کشید!
امید و پارمیدا(دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ღBeauty G!Яlღ ):
-البته منو تو محلمون امی خشن صدا میکنن اخه یه بار با ی انگشت تونستم یکی از برده ها (وی) رو نابود کنم.. آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
پارمیدا با تعجب گفت:جدی؟
-شک داری؟
پارمیدا خندید: اصلا! آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
امیرعلی و بیتا :
-امیرعلی تو خیلی بانمکی ! همش منو میخندونی.. آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
-ما اینیم دیگه ((: راستی گفتی خونتون کجاست؟ آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  
-ما خونینه میشینیم!
-اوووف بالاشهر هستین!!
بیتا سرش رو تکون داد.
مهتاب و مهرزاد:
-این اخرین باریه که دستمو به یه پلشت میزنم .. آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*
-منم اخرین بارمه که دستمو به یه اصیل زاده میزنممممم! آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  
برای جلسه اول خیلیم بد نبود!اکثر بچه ها با هم نمیساختن .. تنها کساییکه که مطمنم از کلاس رقص امروز لذت بردن استاد ملیکا و استاد ایمان بودند که با وجود اون همه سرو و صدای بچه ها محو همدیگه شده بودند آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  
با پایان موسیقی اخرین کلاسم تموم شد!
بچه ها با شریکاشون عکس سلفی گرفتند و داخل اینستاگرام قرار دادند !
یه روز خوب من و شریکم (((: آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy *قسمت 2 فصل 2*  

 سپاس شده توسط Titiw ، Berserk ، Medusa ، # αпGεʟ ، Mason ، ḲℑℳℐÅ ، L²evi ، ๒lคςк ๔єค๔ ، Ar.m ، Silver Sun ، ( lιεβ ) ، Apathetic ، Brooklyn Baby ، ~ُُBön َBáŠŦ~ ، eNorto ، RєƖαx gнσѕт ، Wєιяɗ ، ★Gιяℓ★ ، sober ، tyjtfhdhr ، z_farhad ، omidkaqaz ، باران20 ، FARID.SHOMPET ، || Mιѕѕ α.η.т || ، Mไ∫∫ ∫MΘKξЯ ، *Nafas* ، Jack Daniel'ѕ ، saeedrajabzade ، ∆ MeRzaD ∆ ، Interstellar ، esiesi ، saba 3 ، ϟ Gσтнıc ναмρıяє Gıяʟ ϟ ، ÆҐÆŠĦ ، ƝeGaЯ ، Dokhtari az JenSe SHISHE ، ƝAƲA ، ×ThundeRBolT× ، Tɪɢʜᴛ ، ρѕуcнσραтн ، Ⓐⓗⓜⓐⓓ Ⓡⓔⓩⓐ ، MS.angel ، ×ИамеLеsS× ، The Darkest Light ، ✘Nina✘ ، Son of anarchy ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، هلی ، -Demoniac- ، *VENUS* ، beyond birthday ، †cυяɪøυs† ، هانی* ، ຖēŞค๑໓


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: آکادمـی ومپــایــرز | vampires Academy(درحال ویرایشه اقا :|) - Δ.н.ο.υ.я.Δ - 18-08-2015، 15:11


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان