این انشا رو یادگاری داخل یک پاور نگه داشتم .
موضوع انشا : امام حسین
تاریخ : دقیق یادم نیست ولی بچه بودم سوم بودم فک کنم (معلممون زیاد روی انشا تاکید نمی کرد بخاطر همین دست قلم همه بچه ها خوب نبود )
نخدید ها :
مادرم همیشه می گوید
امام حسین خیلی مهربان بوده ، یکی از آروز های من این است که مثل ایشان شهید شوم وایشان را ببینم چون مادرم میگوید فقط آدم های خوب میتوانند ایشان را ببینند ومن هم اگر شهید شوم میتوانم ایشان را ببینم .
گاهی وقتها که نماز میخوانم دعا میکنم که شهید شوم البته مادرم وپدرم هم با من شهید شوند که من در آن دنیا دلم برای آنها تنگ نشود وما باهم برویم واما حسین را ببینم .
امام حسین یک دختر ۳ ساله داشته است که اسم او رقیه بوده است. مثل دختر خاله ۴ ساله من که اسمش رقیه است .رقیه خاله ام اصلا دختر خوبی نیست همیشه شیطانی میکند چند وقت پیش دفتر ریاضی من را پاره کرد ومعلمم من را دعوا کرد ومن گریه کردم وهمه بچه های کلاس به من خندیدن ومن رقیه را یواشکی زدم و خاله مریمم فهمید ودعوایم کرد ومن باز هم گریه کردم .ولی رقیه امام حسین دختر بسیار خوبی بوده است و او هم شهید شده است . بابای من یک دوست دارد اسمش حسین فتحی است خیلی مرد مهربانی است همیشه به من شکلات کاکاویی (داخل انشا اشتباه نوشته بودم )میدهد . ولی مادرم نمیگزارد زیاد شکلات بخورم چون می گوید چاق میشوی . ومن به این نتیجه رسیدم که همه حسین ها مهربان هستد ولی مادرم مهربان نیست .
خدایا همه آدمها را شهید کن تا خوب شوند وبتوانند امام حسن را ببیند چون می گویند آدمهای شهید خیلی خوب هستند
پایان
(یه نقاشیم کشیده بودم که نمیدونم کجا انداختم اگر پیداه کردم عکس میگیرم ببینید

موضوع انشا : امام حسین
تاریخ : دقیق یادم نیست ولی بچه بودم سوم بودم فک کنم (معلممون زیاد روی انشا تاکید نمی کرد بخاطر همین دست قلم همه بچه ها خوب نبود )
نخدید ها :
مادرم همیشه می گوید

گاهی وقتها که نماز میخوانم دعا میکنم که شهید شوم البته مادرم وپدرم هم با من شهید شوند که من در آن دنیا دلم برای آنها تنگ نشود وما باهم برویم واما حسین را ببینم .
امام حسین یک دختر ۳ ساله داشته است که اسم او رقیه بوده است. مثل دختر خاله ۴ ساله من که اسمش رقیه است .رقیه خاله ام اصلا دختر خوبی نیست همیشه شیطانی میکند چند وقت پیش دفتر ریاضی من را پاره کرد ومعلمم من را دعوا کرد ومن گریه کردم وهمه بچه های کلاس به من خندیدن ومن رقیه را یواشکی زدم و خاله مریمم فهمید ودعوایم کرد ومن باز هم گریه کردم .ولی رقیه امام حسین دختر بسیار خوبی بوده است و او هم شهید شده است . بابای من یک دوست دارد اسمش حسین فتحی است خیلی مرد مهربانی است همیشه به من شکلات کاکاویی (داخل انشا اشتباه نوشته بودم )میدهد . ولی مادرم نمیگزارد زیاد شکلات بخورم چون می گوید چاق میشوی . ومن به این نتیجه رسیدم که همه حسین ها مهربان هستد ولی مادرم مهربان نیست .
خدایا همه آدمها را شهید کن تا خوب شوند وبتوانند امام حسن را ببیند چون می گویند آدمهای شهید خیلی خوب هستند
پایان
(یه نقاشیم کشیده بودم که نمیدونم کجا انداختم اگر پیداه کردم عکس میگیرم ببینید
