انشا سوم : ؟
موضوع : توصیف یک روز پاییزی : ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

باد ملایم صبح گاهی به آرامی میوزد و دست مهربانش را به روی برگ های زرد و نارنجی درختان میکشد و آنها را به
گنجشک ها با صدای هوووووووی باد بیدار میشوند و آواز جیک جیکشان را با صدای قار قار کلاغ ها هم نوا میکنند.
گنجشک ها با صدای هوووووووی باد بیدار میشوند و آواز جیک جیکشان را با صدای قار قار کلاغ ها هم نوا میکنند.
گل ها با رنگ آرایی خود در پای درختان منظره زیبایی به نمایش میگزارند و عطر خوش بویشان فضا را محو خود کرده است.
باد که نیمی از کار روزانه اش را تا ظهر تمام کرده است در حال برگشت به خانه اش است که در راه به برگ های پائیزی روی زمین لبخندی میزند و چند قدمی با برگ ها هم قدم میشود . صدای خش خش گفتوگویش با برگ ها یک ملودی گوش نواز ایجاد کرده است.
خورشید طلایی پاییز از آسمان خود نمایی میکند و زیبایی و گرمای ظهرگانه اش را به رخ زمین میکشد.
درختان از شدت تشنگی ریشه های خود را به اعماق زمین فرستاده اند تا خود را سیراب کنند اما گل ها زیر سایه درختان از گرما در امانند.
اکثر پرنده ها آماده ی کوچ شده اند و بعضی سفر را آغاز کرده اند.
عصر شده است .ابر های خشمگین با بغض جلوی آفتاب را گرفته اند.آذرخش زمین را برای گریه ابر آگاه میکند .درختان ریشه های خود را آماده کرده اند تا آبتنی به راه بیاندازند.
قطرات زیبای باران خاک را خیس میکنند و فضا از بوی خاک پر میشود.
هوا تاریک شده است و ستاره ها چشمک میزنند و با نگاهشان میگوییند یک روز پاییزی دیگر هم به پایان رسید.