گُفتگوےِ آزاد ، نسخه ی 265

[( lιεβ )]

غزل تو الان مادر زن منی

چیشد اصلا یهو

من نمیشناسمـت .. :|

جالبه 90 درصد بچه های فلش من و میشناسن :|

من فقد میدونم که تو سبحانی ُ یه زمانی قرار بود شوور خواهرم بشی :|

شوهر خواهر؟؟؟  خواهرت کی بود دیه. لعنتی چقدر بپیچیده شد

الان خواهرت کی بود
که الان من دامادت شدم

راستی من سبحانم 17 مشهد

مروا :||:

بزار قضیه رو بگم این آقا سبحان داستان ما اولش قرار بود شوور خواهر ما بشه .. شب عروسیش نیومد دادنش به یکی دیگه :||:

خوشبختم دامادی که از خودمم بزرگ تره :|

---

کمرک درد میکنه ..

این مهمونه ماهم انگار حوس کرده دوباره شب و بمونه ..  :rum:

میخوام دراز بکشم >_< !

الهي عزيزم
ما امشب مهمون داريم كاش زود برن

[url=//www.pinterest.com/pin/create/extension/][/url]

مسئله اصلی این نیست .. اینه که این حداقل نمیره دو دیقه قدمی چیزی بزنه من از گُشنگی مردم ._. :|

پس سویچ ماشینو بگیر
پول هم بگیر
برو صندلی عقب دراز بکش چیپس بخور :|

آقا اصلا کمرم خوب شد ._.