03-03-2016، 11:42
(آخرین ویرایش در این ارسال: 03-03-2016، 11:43، توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛.)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شهید محمد اینانلو

شهید مصطفی چگینی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شهید سید مصطفی موسوی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/url]
شهید سید مجتبی موسوی
[url=http://media.wisgoon.com/media/pin/photos01/images/o/2016/3/2/16/1456922874806938.jpg]
بسم رب الشهداء...
شهیدحجت اسدی...
● داستان یک عکس
رمضان سال پیش بود که حملات داعش به عراق بالا گرفته بود.
با آقا حجت رفتیم کربلا برای دفاع از عتبات.
وقتی رسیدم حرم رفتیم پیش نماینده آقای سیستانی...
گفتیم برای جهاد آمدهایم...
شرایطمان را گفتیم...
هرچیزی که می توانست موثر باشد در راضی کردنشان بیان کردیم؛ اما نشد.
گفتند آقای سیستانی جهاد را واجب کفایی میدانند...
به اندازه هم نیرو داریم،نمی شود...
عکس را فردای آن روز گرفتیم.
یک ساعت قبل از نماز بیدار شدم. به حجت گفتم "من میرم حرم".
وارد حرم که شدم دیدم پرنده پر نمیزند. حسابی خلوت.
کمی که جلوتر رفتم دیدم فقط نیروهای نظامی هستند.
هرچه جویا شدم کسی چیزی نگفت.
سریع برگشتم پیش حجت.
گفتم "پاشو بریم حرم".
رفتیم و این عکس را گرفتیم.
یکی از عراقی ها با دوربینش عکس را گرفت و بیرون حرم بهمان داد.
درباره اوضاع پرسیدیم.
گفت شهر در حالت نظامی است. سیدی که مشهور شده به سید یمانی تهدید کرده به کربلا حمله می کند.
برای همین بود که توی حرم فقط نیروی نظامی بود...
ما برای جهاد رفته بودیم. نصیبمان نشد. اما توانستیم یک دل سیر، تنهایی آقا را زیارت کنیم...
شهادت بی لیاقت های جامونده صلوات...




شهید محمد اینانلو

شهید مصطفی چگینی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

شهید سید مصطفی موسوی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/url]
شهید سید مجتبی موسوی
[url=http://media.wisgoon.com/media/pin/photos01/images/o/2016/3/2/16/1456922874806938.jpg]

بسم رب الشهداء...
شهیدحجت اسدی...
● داستان یک عکس
رمضان سال پیش بود که حملات داعش به عراق بالا گرفته بود.
با آقا حجت رفتیم کربلا برای دفاع از عتبات.
وقتی رسیدم حرم رفتیم پیش نماینده آقای سیستانی...
گفتیم برای جهاد آمدهایم...
شرایطمان را گفتیم...
هرچیزی که می توانست موثر باشد در راضی کردنشان بیان کردیم؛ اما نشد.
گفتند آقای سیستانی جهاد را واجب کفایی میدانند...
به اندازه هم نیرو داریم،نمی شود...
عکس را فردای آن روز گرفتیم.
یک ساعت قبل از نماز بیدار شدم. به حجت گفتم "من میرم حرم".
وارد حرم که شدم دیدم پرنده پر نمیزند. حسابی خلوت.
کمی که جلوتر رفتم دیدم فقط نیروهای نظامی هستند.
هرچه جویا شدم کسی چیزی نگفت.
سریع برگشتم پیش حجت.
گفتم "پاشو بریم حرم".
رفتیم و این عکس را گرفتیم.
یکی از عراقی ها با دوربینش عکس را گرفت و بیرون حرم بهمان داد.
درباره اوضاع پرسیدیم.
گفت شهر در حالت نظامی است. سیدی که مشهور شده به سید یمانی تهدید کرده به کربلا حمله می کند.
برای همین بود که توی حرم فقط نیروی نظامی بود...
ما برای جهاد رفته بودیم. نصیبمان نشد. اما توانستیم یک دل سیر، تنهایی آقا را زیارت کنیم...
شهادت بی لیاقت های جامونده صلوات...



