امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کمی تامل دارد .....

#3
کمی تامل دارد .....

زهرا خانم، پاشو لباس قشنگ هاتو بپوش که با هم بریم بیرون.”خودم می دونستم که لباس قشنگ از نظر برادرم چادرمشکیه…
چادر همون لباس قشنگه

برادرم اعتقاد داره اگر هر دختری در خانواده ی خودش از نظر عاطفی تامین بشه دیگه محبت های کاذب محیط بیرون خونه براش جذاب نیست. شاید یکی از دلایلی که بیشترین محبت رو توی خانواده نسبت به من و خواهرم داره همین باشه. این ابراز محبت ها هرچند که از ابتدا عمیق هم نباشند ولی با ادامه یافتنشون در قلب و روح آدم ریشه می کنه مثل رابطه ی من و برادرم که قبل از دبیرستان رفتنم اصلا خوب نبود ولی با همین روند به جایی رسید که حرفهای برادرم برام جای فکر و عمل کردن داشت و الان پیشرفت دینی و علمی خودم رو مدیون ایشون هستم.

البته از اولش این طوری نبود، برادرم چهار سال از من بزرگتر هستند، طبیعتا مثل خیلی از خواهر برادرهای دیگه تو خونه دعوا و بحث داشتیم. تا اینکه ایشان به سربازی رفتند و در آن دوره چون از هم دور بودیم یه کم قدر همدیگه رو فهمیدیم از طرفی هم چون مطالعات مذهبی ایشون توی سربازی زیاد شد کلا متحول شدند در حدی که بیشترین محبت ها رو به خواهرهاشون می کردند. اما توی خیلی از بحث هامون متوجه شدم که یکی از دلایل محبتشون به همین دلیله که ما به بیرون خونه پناه نبریم .
توی خیلی از بحث هامون متوجه شدم که یکی از دلایل محبتشون به همین دلیله که ما به بیرون خونه پناه نبریم .

هر موقع که می خواستیم برای خرید یا کاری با هم بیرون بریم می گفت : “زهرا خانم، پاشو لباس قشنگ هاتو بپوش که با هم بریم بیرون.”خودم می دونستم که لباس قشنگ از نظر برادرم چادر مشکیه و چون دوست داشتم جواب محبت هاش رو بدم پوشیدن چادر برام مشقتی نداشت.

وقتی می خواست برای شرکت در نماز جماعت به مسجد بره از یک ساعت قبل من رو به همراهی دعوت می کرد و از اینکه دوست نداره این مسیر رو تنها بره شکایت می کرد، یا یک سری از صحبت هامون رو به موقع مسجد رفتن و مسیرش موکول می کرد. می دونستم همه ی این ها بهانه ست ولی حس غروری رو که از پوشیدن چادر و همراه بودنش تا مسجد تو چشمهاش می دیدم رو دوست داشتم.
“زهرا خانم، پاشو لباس قشنگ هاتو بپوش که با هم بریم بیرون.”خودم می دونستم که لباس قشنگ از نظر برادرم چادرمشکیه

اون موقع حجابم کامل نبود. معمولا موهام معلوم بود ولی تاکید ایشون روی چادر بود نه اینکه فقط به پوشاندن موهایم اکتفا کنم، چون قد من بلند بود و هرجا می رفتم از خوش اندامی ام تعریف می کردند و ایشان از این قضیه و شنیدن این حرف ها ناراحت می شدند ولی می دونستند اگر به من مستقیما بگن گوش نمیکنم برای همین هیچ وقت به خاطر نپوشیدن چادر ازش حرف تند یا توصیه ی مستقیمی به پوشیدن چادر نشنیدم.

بعد از اینکه دانشگاه قبول شدم توی محیط دانشگاه هم به خاطر رضایت پدر و برادرم چادر می پوشیدم ولی چادر سرکردنم ناشی از تفکرات خودم نبود. یک روز یکی از همکلاسی هام با حس عجیبی بهم گفت:” زهرا خوش به حالت تو واقعا لیاقت اسمت رو داری.” اولش خندیدم و تشکر کردم ولی هنوز چند قدم برنداشته بودم که به عمق جمله اش فکر کردم و گفتم نه لیلا جان دیگه این حرف رو نزن. دوستم مجددا گفت:” باور کن راست میگم ، تو خیلی باحجابی، نه اهل دروغ و غیبتی، نه تو کلاس مثل خیلی ها دنبال جلب توجه آقایونی، مهربون و …”خلاصه کلی صفت خوب رو ردیف می کرد و می گفت ولی من دیگه چیزی نمی شنیدم. خیلی دلم لرزید ، اشکهام رو به زور از دوستم پنهان می کردم . جملاتش مثل پتک مدام توی سرم فرود می اومد، سرم درد گرفته بود.انگار برای اولین بار بود اسمم رو شنیده بودم ، انگار اصلا نمی دونستم این اسم به عشق چه کسی روی من گذاشته شده. اصلا چرا تا به حال بهش دقت نکرده بودم؟ یعنی من واقعا لایق اسمم بودم؟ حجابم چطور؟ اصلا چادرم برای چی بود؟ غیر از این بود که برای رضایت برادرم می پوشیدمش؟
یعنی من واقعا لایق اسمم بودم؟ حجابم چطور؟ اصلا چادرم برای چی بود؟

اون شب خیلی دیر گذشت، حوصله ی کسی رو نداشتم. تازه فهمیده بودم این همه سال یک چیز باارزش رو نداشتم و آدرس واقعی رو گم کرده بودم. از فردای اون روز چادرم رو به خاطر رضایت مادر یکدانه ی تمام شیعیان سر کردم .

یک روز برای کمک به برادرم در طرح پایان نامه اش -که مهندس کشاورزی می خوند- به مزرعه ی دانشگاه رفتم. برادرم برای اینکه راحت کار کنم و گلی نشوم گفت : اینجا دیگه اجازه داری چادرت رو برداری و راحت باشی. و من بی درنگ جواب دادم : چادرم رو به خاطر شما نپوشیدم که با اجازه ی شما بردارم! از حرفم تعجب کرده بود ولی با شوق خاصی گفت:” آفرین خواهر خوبم ، آرزوم بود که یک روز این رو ازت بشنوم”

اما هنوز چادر اختصاص به بیرون خانه داشت هر سال عید برای شرکت در مهمونی های فامیل یک دست لباس جدید با مدل خاص و تک می دوختم ، طوری که برای خیلی ها جالب بود بدونن اون سال چه مدلی رو انتخاب می کنم. اون سال با تحولی که پیدا کرده بودم لباس کاملا بلند و پوشیده ای رو انتخاب کرده بودم و ساق دست و جوراب رو هم که اصلا توی فامیل عادی نبود رو همراهش کردم و با تحسین پدر و برادرم مواجه شدم.

تو تصورات خودم خیلی باحجاب بودم و دیگه نقصی نداشتم تا اینکه برادرم با برنامه ریزی قبلی به اتاقم اومد و کلی از لباسم تعریف کرد و خواست که من هم نظرم رو در موردش بگم. بعد خیلی آروم و منطقی شروع کرد به صحبت کردن: زهرا میدونی با این لباست خیلی زیبا میشی؟ و زیبایی لباست طوریه که آدم دوست داره مدام بهت نگاه کنه؟ و… بعد گفت درسته که پوششت کامله اما علاوه بر پوشیدگی باید این ویژگی رو هم داشته باشه که جلب توجه نکنه و…. خیلی با هم حرف زدیم آخرین جملش رو هم هنوز یادمه : به نظرم اگه چادر بپوشی دیگه ایرادی نداری اما تو خوب فکر کن اگه راه بهتری داشتی همون رو اجرا کن.
به نظرم اگه چادر بپوشی دیگه ایرادی نداری اما تو خوب فکر کن اگه راه بهتری داشتی همون رو اجرا کن.

می دونستم منظورش اینه که نامحرم های توی خونه با نامحرم های بیرون از خونه از نظر حدود حجاب برای من همگی یک جایگاه دارند ولی برام قابل فهم نبود که پسر عموم که هم بازیم بوده، پسر خاله ام که با هم بزرگ شده بودیم یا اصلا شوهر خاله ام که سن پدرم رو داشت و اون همه خاطرات مختلف باهاش داشتم با غریبه ها یک جایگاه داشته باشن. پس این همه سال رفت و آمد و نسبت ها چی میشه؟؟؟
می دونستم منظورش اینه که نامحرم های توی خونه با نامحرم های بیرون از خونه از نظر حدود حجاب برای من همگی یک جایگاه دارند

چند وقت ذهنم درگیر همین تفکرات بود که یک سخنرانی از حاج آقا پناهیان شنیدم که مضمونش این بود که توی اسلام “دلم می خواد” و “دوست دارم” و این حرفها معنی نداره. اسلام دین مهار نفسه و دینیه که در اون مهم، چیزیه که خداوند دستور دادند که البته پشت هرکدوم یک فلسفه و منطق محکم قرار داره. اینجا بود که به خودم گفتم خداوند عالمند و اگر قرار بود بین نامحرمها پرانتز باز بشه و پسر عمو و…توش قرار بگیرند حتما این کار رو می کردند و اینجا من دارم هر کاری خودم دوست دارم انجام میدم نه اون چیزی رو که خداوند فرمودند.

از اون به بعد توی مهمونی ها هم چادر پوشیدم و همان روزهای اول متوجه تفاوت عظیم این تصمیم شدم. (هیچ وقت نمی تونستم درک کنم که چقدر آقایون فامیل به لباسهام توجه می کنند تا اینکه دیدم هر سال شوهر عمه ام کلی از من و سلیقه ی لباس انتخاب کردنم تعریف می کنه و از عمه ام که حدود پنج سال از من بزرگتره میخواد که مثل من لباس بپوشه . اما بعد از اینکه ایشون فرم لباس من رو دوخته بودند شوهرشون گفتند که نه اصلا مثل زهرا نشدی. وقتی این حرف ها رو از عمه ام شنیدم یخ کردم چون باورم نمی شد این قدر روی من حساسند.

به هر حال آن سال من با چادر در مهمانی ها حاضر شدم و متاسفانه به خیلی از آقایون از جمله شوهر عمه ام برخورد .اونها می گفتند مگه ما چشممون ناپاک بود یا ….که پیش ما چادر می پوشند!!! پدرم هم به همین دلیل خیلی موافق نبودند ما و مادرم توی خونه چادر بپوشیم می گفتند به فامیل بر می خوره و… حتی همون عمه ام هنوز هم به من میگه چرا این قدر دنیا رو سخت می گیری ؟ چرا پیش عمو (شوهرش) چادر می پوشی؟ می دونم که در اثر غر زدن شوهرشه که به من این طوری میگه ولی تو دلم میگم آخه بنده ی خدا فایده ی چادر پوشیدن من اول حفظ زندگی تو و کم کردن مقایسه های ناپاکه ، اونوقت تو!!!

از همون موقع همیشه لباس های جدیدم رو که می پوشیدم از کفش و روسری گرفته تا حتی جنس چادرم اول از برادرم می پرسم اگر من یک دختر غریبه باشم با دیدن این پوششم در موردم چی فکر می کنی؟ همین طوری خیلی از ایرادهام رو که اصلا به چشم خودم مهم نبودند رو متوجه می شدم و برطرفشون می کردم.
اگر من یک دختر غریبه باشم با دیدن این پوششم در موردم چی فکر میکنی؟

شاید باورتون نشه ولی چون پدرم موافق نبودند تو خونه چادر بپوشیم اوایل به بهانه ی اینکه روسریمون نیست یا لباس آستین بلندمون توی ماشین لباسشوییه چادر می پوشیدیم بعد کم کم عادی شد و مادرم هم که فقط بیرون چادر می پوشیدند – ولی دوست داشتند توی خونه هم بپوشند- توی خونه هم چادر سر کردند و کم کم حرف و حدیث ها و غیر عادی بودنش تموم شد و من که علی رغم نگاه های بهت زده و تمسخرآمیز عزیزانم روز به روز انرژی مضاعف تری برای اجرای امر پروردگارم پیدا کردم به لطف خدا این مسیر را ادامه می دهم و غرق شادی می شوم وقتی می بینم توی همین خانواده کم کم دخترهای کوچکتر هم بعد از کلی سوال پیچ کردن من و اینکه پوشیدن چادر سخته یا نه و … در حال حرکت به سمت یک تجربه ی الهی اند.
پاسخ
 سپاس شده توسط mr.destiny ، ستایش*** ، beyond birthday ، rahil12 ، Thyme


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: کمی تامل دارد ..... - ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ - 26-03-2016، 8:05

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  اگر پرداخت فطریه، بعد یا قبل از عید فطر باشد اشکال دارد؟
  تزریق آمپول و سرم درحال روزه اشکالی دارد؟
  از نظر اسلام قتل انسان بی گناه چه جایگاه و مجازاتی دارد ؟
Star مرگ هم چاره دارد
  از کجا بدانیم که امام زمان (عج) وجود دارد؟
  حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) چه کسی بود و زیارت مرقد مطهرش چه ثوابی دارد؟
  خواب در چه زمان هایی تعبیر دارد
  لیله المبیت اشاره به چه واقعه ای دارد؟
  آیا حرکت بدن هنگام نماز، اشکال دارد؟
  آیا مراجعه به افراد برای باطل کردن سحر و جادو اشکال دارد؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان