26-06-2016، 17:29
از شعبده باز هم کاری ساخته نیست ؛
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو...
گیرم با دستهایی به پهلو باز ،
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است ؛
یا برای بغل کردن تو...
تمام طناب را راه بروم ،
و نیفتم از دهان تو...
گیرم گرم بنوشی ام ،
گرم بپوشی ام...
گرم ببوسی ام...
گرمتر...
یا گیرم این لبخند گرم کج ات ،
بحث انگیزترین تابلوی نقاشی قرن بعد شود،... ...
با اینها ، چیزی از قد تنهایی های من آب نمی رود...
و هنوز شبها روی شعرها از این پهلو، به آن پهلو...
...
برای دوست داشتنت،
لبخندهایت را نه ،
دلت را لازم دارم...!
گیرم طناب بکشد از دل من تا دل تو...
گیرم با دستهایی به پهلو باز ،
که معلوم نیست برای حفظ تعادل است ؛
یا برای بغل کردن تو...
تمام طناب را راه بروم ،
و نیفتم از دهان تو...
گیرم گرم بنوشی ام ،
گرم بپوشی ام...
گرم ببوسی ام...
گرمتر...
یا گیرم این لبخند گرم کج ات ،
بحث انگیزترین تابلوی نقاشی قرن بعد شود،... ...
با اینها ، چیزی از قد تنهایی های من آب نمی رود...
و هنوز شبها روی شعرها از این پهلو، به آن پهلو...
...
برای دوست داشتنت،
لبخندهایت را نه ،
دلت را لازم دارم...!