امشب بوي باران تازه است
التماس گريه بي اندازه است
تازگي ها شب برايم آشناست
من و شب هستيم،غم هم پيش ماست
آسمان امشب كنارم آمده ست
انتظارم ، انتظارم آمده ست
عشق باآلاله خلوت كرده است
با نگاه لاله صحبت كرده است
چشم من خاصيت شب بو گرفت
شب به بوي اشك هايم خو گرفت
مي نويسم گاه زيبا ، گاه زشت
مانده ام در لابه لاي سرنوشت
روز از گنجايش غم خالي است
شب براي گريه هايم عالي است

این سکوت لعنتی داره خفه ام میکنه
سکوتی که مجبورم همیشه با خودم حملش کنم
کاش میشد این سکوت تلخ را شکست....
من به فریاد مانند کسی که نیاز به تنفس دارد
مشت میکوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم..........
از سکوت خسته شده ام ........
دلم فریاد میخواهد..............
