06-08-2016، 13:20
(آخرین ویرایش در این ارسال: 06-08-2016، 13:22، توسط ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ.)
حکایت ما ..
شبیه بچه ای شده که بیقراری کند..
و بعـــــ د ...
شکلاتی برای خفه کردن صدایش ! ..
در حلقومش بچپاننــــــــــد ...!
..!!×
اگر دوست نداری ؛ گوشهایت را بگیـــــــــــــر ..نشنــــــــــو !
مثل آن روزهـــــــــا که نشنیدی ام.... ندیدی ام ....
رفتی ..!
من شکلات نمیخواهم !
من "یکی " را میخواستم ..ازاین شکلات های تلخ بــــــــــود !....
تمام شد ...حالا دیگر هیچ نمیخواهم ...حتی شکلات :|