« گــفـتـگوی آزاد » نسخه 293

[Apathetic]

چرا فک میکنی نفهمیدم خوبم فهمیدم -_-
اره حق باتوئه ولی خب یه چیزی ته دلم هست نمیخواد اینو قبول کنه .
نمیتونم ادامش بدم اشکام دارن منفجر میشن ((:
بد نیست کتابش ولی خاطرات .. میدونی سطح توقع ادم بالا میره با خوندن هری پاتر ؛ این طبیعیه .
برم بقیه گاتو بخونم جالب شد D:
به تالیسا رسیدم . البته تالیسا هویتش توی کتاب یه چیز دیگس اسمش اینجا جین وسترلینگه ولی درحقیقت هردو یکین . (از دیوانگی های مارتین ووسازندگان سریاله!)
راب احمق :| چرا با این ازدواج کرد ؟ اخر به فناش میده این دختره من میدونم ..

خیلی بد توضیح دادم اخه -_-
مطمئن باش خوب میشه این تازه اولشه (: تو از همین اول انتظار داری یه چیز مث یادگاران مرگ باشه ؟
سطح توقعتو 100% باید بیاری پایین چون هیچی هری پاتر نمیشه !
+ کلا نمیدونم چرا از استارکیا بدم میاد :| ولی از ند خیلی خوشم میومد حیف شد ..

نه نگو من عاشق استارکام ! <♡
من رابو دوس دارم از خوبی اینو میگم چون توی کتاب گفته بود گرگه راب (باد خاکستری) از بوی دختره و دارودستش خوشش نمیاد .
راب هم چون گفتن که بران و ریکان مردن فک کرده تقصیر بی لیاقتی گرگاشون بوده برا همین دیگه خیلی باد خاکستریو دوس نداره وبهش اعتماد نمیکنه . ( راب چرا احمقی اخه نفسم ؟ >.< هر خبر مرگی رو باید باور کرد اخه؟ )