اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....

#1
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .




قــول بــده کــه خــواهــی آمــد
امــا هــرگــز نیــا!
اگــر بیــایــی
هــمه چیــز خــراب می شــود!
دیــگر نــمی تــوانــم
اینــگونــه بــا اشتــیاق
بــه دریــا و جــاده خیــره شــوم!



تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....

مــن خــو کــرده ام
بــه ایــن انتــظار،
بــه ایــن پــرســه زدن هــا
در اسکــله و ایستــگاه!
اگــر بیــایــی
مــن چشــم بــه راه چــه کســی بمــانــم؟


تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....



تو را در باد گم کردم و به انتظار نشستم

و نمی دانستم مسافران باد را بازگشتی نیست . . .



تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....


نگاهم بیقرار هجوم قدم های توست
و تو با خبری
اما…
هرگز از جاده ی دلم گذر نمی کنی…





دل من دير زمانی است كه می پندارد :


« دوستی » نيز گلی است ؛
مثل نيلوفر و ناز ،

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....

ساقه ترد ظريفی دارد .

بی گمان سنگدل است آنكه روا می دارد
جان اين ساقه نازك را – دانسته- بيازارد!

گاهی آنقد دلم از دنیا سیر میشود که میخواهم..

تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم..

آرام و آسوده…

مثل ماهی حوضمان که چند روز است روی آب دراز کشیده

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …

شاکی بشی ولی شکایت نکنی …

گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …

مثل الان من…


تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....

از زندگی نا امید نیستم…

چون آن خدای که بخاطر لبخنددادن به گلها، آسمان را میگریاند،

حتماروزی برای “لبخند” من هم کاری خواهد کرد…

عکس و تصویر تنهایی

زندگی هنگامه فریاد هاست ،

سرگذشت و درگذشت یادهاست ،

عاشقی فریاد تنها بودن است ،

رنج ما تاوان انسان بودن است …


تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....



هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم
گم شده ام !
ترس من از گم شدن نیست ..
ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند !
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم.....
پاسخ
 سپاس شده توسط حسن CR7 ، رامین 1993 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم..... - roya15 - 13-09-2016، 17:54


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان