28-01-2017، 14:11
(آخرین ویرایش در این ارسال: 08-03-2017، 14:53، توسط Maryam Farrokhy.)
هی دختر
عاشق که میشوی
جلوی ویترین مغازه به پیراهن سرخ خیره میشوی و تصور میکنی که میتوانی با این لباس زیبا دلش را اسیر خود کنی
لباس را میپوشی و تصور میکنی که چشمان زیبایش محو تو خواهد شد
تصور میکنی و همه چیز را زیبا میبینی
چند وقت بعد وقتی پی به نامردی هایش میبری ...
وقتی در خیابان راه میروی لحظه ای به یاد آن روز های سادگیت می افتی چشمانت پر از اشک میشود
با خیسی چشمانت به روز های سادگیت میخندی و لحظه ای بعد صدای هدفونت را تا اخر زیاد میکنی و انگشت وسطت را نثارش میکنی و در قلبت را به روی همه میبندی ...
اری این چنین است که دختری با مهربان ترین دل دنیا به سنگدل ترین تبدیل میشود...
عاشق که میشوی
جلوی ویترین مغازه به پیراهن سرخ خیره میشوی و تصور میکنی که میتوانی با این لباس زیبا دلش را اسیر خود کنی
لباس را میپوشی و تصور میکنی که چشمان زیبایش محو تو خواهد شد
تصور میکنی و همه چیز را زیبا میبینی
چند وقت بعد وقتی پی به نامردی هایش میبری ...
وقتی در خیابان راه میروی لحظه ای به یاد آن روز های سادگیت می افتی چشمانت پر از اشک میشود
با خیسی چشمانت به روز های سادگیت میخندی و لحظه ای بعد صدای هدفونت را تا اخر زیاد میکنی و انگشت وسطت را نثارش میکنی و در قلبت را به روی همه میبندی ...
اری این چنین است که دختری با مهربان ترین دل دنیا به سنگدل ترین تبدیل میشود...