امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

صبر کن سهراب...

#2
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بی کار است
قطره های باران را،
درز آجرهارا،
می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه، حقیقت دارد
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
پرده را برداریم
بگذاریم که #احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند، چیز بنویسد، به خیابان برود!
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...

+سهراب سپهری
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
پاسخ
 سپاس شده توسط sama00 ، Actinium


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
صبر کن سهراب... - Roza.rad93 - 17-10-2012، 16:42
RE: صبر کن سهراب... - PhilosophiasScientiae - 31-08-2017، 17:42


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان