31-08-2017، 17:42
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بی کار است
قطره های باران را،
درز آجرهارا،
می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه، حقیقت دارد
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
پرده را برداریم
بگذاریم که #احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند، چیز بنویسد، به خیابان برود!
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...
+سهراب سپهری
نبض گل ها را می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
روح من کم سال است
روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد
روح من بی کار است
قطره های باران را،
درز آجرهارا،
می شمارد
روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه، حقیقت دارد
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
پرده را برداریم
بگذاریم که #احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ، زیر هر بوته که می خواد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند، چیز بنویسد، به خیابان برود!
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم...
+سهراب سپهری