10-09-2017، 2:46
طبیعت همیشه حرف هایی برای گفتن داشته.
حرف غروب وقتی راه شب را باز میکند
تا در تاریکی محض فرو بروی،
تا گوش تا گوش در قیر شب غرق بشوی،
تا تمام سیمای نورانی روز پشت شب پنهان بشود،
این است:
که تنها یک حقیقت روشن تر از روز برای همه گفته شود،
تا همه یک اصل، یک واقعیت عظیم را به چشم خود هر بامداد ببینند،
تا همه بفهمند که:
پایان شبِ سیه سپید است؛
که در هر حال
یا در سیاهی می میری
یا با امید روز همچنان ادامه می دهی،
که این سرنوشت محتوم هر موجود فانی روی زمین است؛
که این تنها حقیقتی است که هر انسانی زنده ای ناخودآگاه پذیرفته
ولو آنکه منکرترینِ آن باشد...
که یا به نبرد تاریکی و نور ایمان می آوری
و به طلیعه آقتاب آینده دل می بندی؛
یا ...ذره ذره در قیر شب ناپدید می شوی...
حرف غروب وقتی راه شب را باز میکند
تا در تاریکی محض فرو بروی،
تا گوش تا گوش در قیر شب غرق بشوی،
تا تمام سیمای نورانی روز پشت شب پنهان بشود،
این است:
که تنها یک حقیقت روشن تر از روز برای همه گفته شود،
تا همه یک اصل، یک واقعیت عظیم را به چشم خود هر بامداد ببینند،
تا همه بفهمند که:
پایان شبِ سیه سپید است؛
که در هر حال
یا در سیاهی می میری
یا با امید روز همچنان ادامه می دهی،
که این سرنوشت محتوم هر موجود فانی روی زمین است؛
که این تنها حقیقتی است که هر انسانی زنده ای ناخودآگاه پذیرفته
ولو آنکه منکرترینِ آن باشد...
که یا به نبرد تاریکی و نور ایمان می آوری
و به طلیعه آقتاب آینده دل می بندی؛
یا ...ذره ذره در قیر شب ناپدید می شوی...