<<به نام خدای عاشقا>>
روزگارم بد نیست غم كم میخورم
كم كه نه هر روز كمكم میخورم
عشق از من دورو پایم لنگ بود
غیمتش بسیار دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود
چند روز یست كه حالم بد نیست
حال ما از این و آن پرسید نیست
گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت
مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل ما را نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
آخر این غصه هجران بودو بس
حسرت رنج و فراوان بودو پس......
روزگارم بد نیست غم كم میخورم
كم كه نه هر روز كمكم میخورم
عشق از من دورو پایم لنگ بود
غیمتش بسیار دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود
چند روز یست كه حالم بد نیست
حال ما از این و آن پرسید نیست
گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت
مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
روزگار ما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی دل ما را نداشت
پیش پای ما سنگی گذاشت
بی خبر از مرگ ما پروا نداشت
آخر این غصه هجران بودو بس
حسرت رنج و فراوان بودو پس......