امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان آینده من تویی

#19
اریا+بگو من سگم وگرنه میزنمت.

_بزن ولی من نمیگم

با کمربندش بیشتر افتاد به جونم.با سگک کمربند محکم زد توی لبم.خون از لبم جاری شد.

_باشه باشه من سگم.

کمربندشو گوشه ای پرت کرد و نشست روی مبل.سیگارشو روشن کرد.به تهش که رسید اومد سمتم.سیگارشو فشار داد روی کمرم.نفسم رفت.

(زمان حال)

با نفس نفس از خواب پریدم بازم کابوس.توی یه اتاق سفید بودم.معلوم بود تیمارستانه.گوشه ای از تخت توی خودم جمع شدم.روزای خیلی سختی داشتم.در باز شد.بازم سرم بالا نبردم.

+نادیا خانوم

سرمو بالا اوردم.یه پسر با چشمای ابی و موهای طلایی بینی کوچیک و لبای قلوه ای.

+من دیویدم روانشناس.

حتی سرمم تکون ندادم.

دیوید+حتما کنجکاو شدی من چرا اسمم خارجیه خب چون من مادرم آمریکایی و پدرم ایرانیه اوکی؟

حرف نزدم.

دیوید+خب من حرف میزنم معلومه خیلی سرسختی که حرف نمیزنی.

_....

دیوید+شنیدم پیش یه روانی به اسم اریا بودی.اون بیماری داره.بیماریش بیماری ایه که از کمبود محبت به وجود میاد.این فرد انقدر کمبود محبت داشته که میخواسته شقایق بهش محبت کنه.بنابر این دوبار به شقایق تجاوز میکنه تا حامله بشه و باهاش ازدواج کنه.بعد تو ناپدید میشی اونم نزدیک یک سال.

_...

دیوید+میشه تعریف کنی؟

_روزای سختی بود.من عاشق یه نفرم اسمش ارسامه.خیلی دوستش داشتم.الانم کمو بیش اره دوستش دارم.گذشت تا ما بخاطر شقایق از هم جدا شدیم‌.یک روز رفتم کافی شاپ بهم پیام داده بود.بهم گفت برو به ارسام بگو دوستت دارم تا شقایق رو ول کنه.منم نگفتم.سر همین قضیه بیهوشم کرد و برد به...

دیگه حرف نزدم.

دیوید+خب من میرم فردا میام دوباره.

(ارسام)

دکتر+حالش خوب میشه ولی به مرور زمان.

_یعنی امیدی هست؟

دکتر+اره هست ایشون که خدایی نکرده بیماری دیگه ای ندارن فقط افسردگیه که به مرور زمان خوب میشه‌.اون در حال حاضر از شما ناراحته.تنها کسی که میتونه کمکش کنه شمایی.

_اگه میتونم کمکش کنم این کارو میکنم.

دکتر+به نیما بگو بهش سر بزنه.

(نادیا)

با دیدن همون پسر بچه سپهر نان ذوق کردم‌.دستامو برای گرفتنش دراز کردم.وقتی بغلش کردم کلی بوسش کردم.وای این بچه چقدر شیرینه.عزیزدلم.

نیما+نادیا خوبی؟

_...

نیما+شنیدم حرف زدی با دکترت پس چرا با ما حرف نمیزنی؟

با نفرت نگاهی بهش کردم.جا خورد.بچه رو به لیلا دادم و بلند شدم‌.

_یک سال اونجا بودم تو کمکم نکردی هیچ بچه دارم شدی.پلیسو برای همین موقع گذاشتن.نمیخوام ببینمتون.راستی من دیوونه نیستم.لازم نیست ادای دلسوزا رو در بیارید بیاید ملاقاتم.توی نبود من ازدواج کردین اونم بعد از دو ماه که من اونجا بودم‌.
پاسخ
 سپاس شده توسط Doory ، _leιтo_ ، iim_miia


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان آینده من تویی - Meli34 - 10-08-2018، 4:53

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان