25-10-2018، 19:13
پاره گفتارهایی از کتاب «چنین گفت زرتشت»:
آدمی میبایست ملغمهای در خویش حمل کند تا ستارهای رقصان از خود در وجود آورد.
چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه
یک گله بی هیچ چوپان؛ هر شخصی خواهان چنین چیزی است، هر شخصی چنین چیزی است؛ هر آنکه متفاوت میفهمد، مشتاقانه به تیمارستان میشتابد.
چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه
کیست آن اژدهای بزرگ که روان دیگر خدا و پرودگارش نمیخواند؟ «تو باید» نام آن اژدهای بزرگ است. اما روان شیر میگوید «خواهم خواست». «تو باید» بر سر راه او قرار میگیرد و پوشیده از پولک هایی چونان طلا میدرخشد. و بر هر پولکی «تو باید»ی زرین میدرخشد. ارزشها هزاران سال است که بر این پولکها میدرخشند و همینک نیرومندترین اژدها سخن میگوید: «ارزش تمامیِ چیزها بر من میدرخشد؛ همه ارزشها تاکنون آفریده شدهست و من تمامی ِ ارزشهای آفریدهام. به راستی که دیگر «خواهم خواستی» وجود نخواهد داشت». اژدهاست که چنین میگوید.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 1
در بدن تو بیش از آنچه در تمام عمیقترین فلسفۀ توست، حکمت و خرد موج می زند.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 4
و دیگر هیچ شرّی در تو پرورش نخواهد یافت، مگر آن چیزهای شرّی که از نزاع فضایل اخلاقی در تو رشد میکند. برادر من اگر بخت با تو یار باشد، تنها یک فضیلت اخلاقی در موجود خواهد بود و نه بیش از آن؛ و بدینگونه است که بسی سادهتر بر فزار پُل گام خواهی زد.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 5
از تمامی آنچه به نگارش در آمدهست، تنها آن چیزی دلخواه من است که مردی با خون خویش انگاشته.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7
آدمی میبایست ملغمهای در خویش حمل کند تا ستارهای رقصان از خود در وجود آورد.
چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه
یک گله بی هیچ چوپان؛ هر شخصی خواهان چنین چیزی است، هر شخصی چنین چیزی است؛ هر آنکه متفاوت میفهمد، مشتاقانه به تیمارستان میشتابد.
چنین گفت زرتشت (1885)، مقدمه
کیست آن اژدهای بزرگ که روان دیگر خدا و پرودگارش نمیخواند؟ «تو باید» نام آن اژدهای بزرگ است. اما روان شیر میگوید «خواهم خواست». «تو باید» بر سر راه او قرار میگیرد و پوشیده از پولک هایی چونان طلا میدرخشد. و بر هر پولکی «تو باید»ی زرین میدرخشد. ارزشها هزاران سال است که بر این پولکها میدرخشند و همینک نیرومندترین اژدها سخن میگوید: «ارزش تمامیِ چیزها بر من میدرخشد؛ همه ارزشها تاکنون آفریده شدهست و من تمامی ِ ارزشهای آفریدهام. به راستی که دیگر «خواهم خواستی» وجود نخواهد داشت». اژدهاست که چنین میگوید.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 1
در بدن تو بیش از آنچه در تمام عمیقترین فلسفۀ توست، حکمت و خرد موج می زند.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 4
و دیگر هیچ شرّی در تو پرورش نخواهد یافت، مگر آن چیزهای شرّی که از نزاع فضایل اخلاقی در تو رشد میکند. برادر من اگر بخت با تو یار باشد، تنها یک فضیلت اخلاقی در موجود خواهد بود و نه بیش از آن؛ و بدینگونه است که بسی سادهتر بر فزار پُل گام خواهی زد.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 5
از تمامی آنچه به نگارش در آمدهست، تنها آن چیزی دلخواه من است که مردی با خون خویش انگاشته.
چنین گفت زرتشت (1885)، بخش 1، فصل 7