خود را به محیط خطر انداز و مترس
سر در ره آن نگار در باز و مترس
بر سوختگان دست ندارد دوزخ
با آتشِ عشقِ دوست در ساز و مترس
فیض کاشانی
سر در ره آن نگار در باز و مترس
بر سوختگان دست ندارد دوزخ
با آتشِ عشقِ دوست در ساز و مترس
فیض کاشانی
واقعا بعضی رباعیات که به خیام هم نسبت داده اند مضحک است. بی شک چنین تعابیر مضحکی نمی تواند از کله گنده امثال خیام آمده باشد. اما خب برای خندیدن مواردی خوبی هستند...ای جعان!
هنگام صبوح اگر بتی حورسرشت
پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت
هرچند که از من این سخن باشد زشت
سگ بِه ز من ار هیچ کنم یاد بهشت
پُر می قدحی به من دهد بر لب کشت
هرچند که از من این سخن باشد زشت
سگ بِه ز من ار هیچ کنم یاد بهشت
ولی خب امثال این رباعی ها نشان می دهند که ریشه رباعیات کافرانه و معمولا نامتناجسی که در ادبیات فارسی معمولا بی صاحب و بدون پدر و مادر هستند قوه درک غریزی عامه بوده، نه یک سیستم فلسفی هدفمند.
شاید حتی خیام هم رباعیاتش را در مجالس دوستانه با دوستان تاجر یا مثلا دهقان خودش می گفته اما در دربار و نزد علما مثلا رسائل فلسفی پرطمطراق می نوشته در باب سر ربوبیت!
منظور اینکه در نهایت خیام واقعی وقتی رو می آمده که او با دوستان طبقه پایین خود خلوت می کرده...