انصافاً رشتیا خیلی اهل دلن
تو یه جمعی بودیم گیر دادن شعر بخون
داشتم شعر تو یادم نکردی نامجو میخوندم
حالا همه تو فاز بودن
جو منو گرفته بودم
رسیدم به اونجایی که میگه تو آدم حسابم نکردی
یهو یه خانم پنجاه ساله رشتی اومد با لهجه گفت
اووووو حالا این ناله داره خو تو هم آدم حسابش نکن(:
هیچ کیم آدم حساب نکن!
هی هر چی میگم شعره
میگه بلا درد
قحطی شعر بمویه؟
بلا شعر مگه؟
این چیسه؟
تو یه جمعی بودیم گیر دادن شعر بخون
داشتم شعر تو یادم نکردی نامجو میخوندم
حالا همه تو فاز بودن
جو منو گرفته بودم
رسیدم به اونجایی که میگه تو آدم حسابم نکردی
یهو یه خانم پنجاه ساله رشتی اومد با لهجه گفت
اووووو حالا این ناله داره خو تو هم آدم حسابش نکن(:
هیچ کیم آدم حساب نکن!
هی هر چی میگم شعره
میگه بلا درد
قحطی شعر بمویه؟
بلا شعر مگه؟
این چیسه؟