دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
|
مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 3 ] |
|||
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی یک نفر آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم، رهایم کرد و رفت
| |||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
مُـشـاعِـرِه نُـسـخِـه [ 4 ] |