گفتگوی آزاد || نسخه ۳۷۵

[فرنودِ بن گیومرث]

به یاد دوران سلطان سپاس ، سپاس میدم ((:
درود همستر هم بر تو باد ای مرد جوان D:
هر چی شما بگید <:

سخنی تازه بگو تا هر دو جهان تازه شود!

حال و احوالات چه گونه است؟! ایّام نیمه قرنطینه چه طور؟!

سخنی ندارم ، برای همین سکوت را ترجیح میدهم !

هی میگذرد ..
شما با قرنطینه چیکار میکنید ؟ ((:

ما که سخن داریم هم همه اش هرزنامه س.
هرز ها را می گذاریم تا گلِ شمایان برویَد.

والله تا یک ماه پیش مشغول المپیاد بودیم و حالا که تمام شده حس می کنیم یه تیکه پلاستیک بی مصرفیم.

فقط چندی کتب را تمام کردیم و چندی فیلم دیدیم و چندی ایده برای کامیک نوشتیم تا بعد تر بکشیم.
البتّه هیچ وقت نمی کشیم چون نقّاشیمون افتضاحه!

سخنی داشته باشم اولین نفر مزاحم شما میشم D:

ی کار مفید کن |:

کتب جدید بگیر (: بکش آرامش میگیری v:
مهم ارامششه v:

مزاحم شوید. مزاحم شوید که ما این زحمت ها را می پسندیم.

کتب جدید هم گرفتم بانو امّا گاهی فکر می کنی خب حالا که چی ؟! فلان پادشاه در فلان سال پادشاهی اش را تثبیت کرد. کی آشغال های جنگل رو جمع کنه پس؟!

و من همین امشب می کشم یکیش رو و اگه بد شد زیرش درشت می نویسم مهم آرامششه.