گفتگوی آزاد || نسخه ۳۷۵

[فرنودِ بن گیومرث]

یه تایپک دارم می ذارم ، گذاشتم بخش گالیله رو بخونید بخندید ها ها.
یا شاید همین جا اون بخش رو کپی کردم گذاشتم . بذارید یه ویراستاری روش برم.


راستی بیلی تو هم بیا. نامَت چیست دختر؟!

---

گالیله : مردم ، زمین می گردد. (یکی دیگر گفت : نمی شود اشرف مخلوقات باشیم ولی خود و سکونتگاه مان به دور یک چیز دیگر بگردد.) ( عده ای هم گفتند : این ها همه ثمره اسراف در خوردن شراب است. وقتی کسی بیش از حد بخورد نه فقط زمین ، بلکه همه چیز می گردد) ( جالب است بدانید که روایتی هست که می گوید گالیله به هنگام محکوم شدن به مرگ از ترس پیش پاپ اعتراف کرد که زمین نمی گردد)

توماس هابز : انسان ، گرگ انسان است. (هر کس شب ها در خانه اش را کلون ببندد می داند که راجع به هم نوعانش چه فکری می کند)(یک عدّه هم گفتند انسان خرِ انسان است. ها ها)

دکارت : من شک می کنم ، پس فکر می کنم. و فکر می کنم ، پس هستم (یک جک بشنوید از فرنود : دکارت با دوست دخترش می ره کافه ، گارسون بعد از گرفتن سفارش می پرسه دیگه چیزی نیاز ندارید؟! دکارت می گه : فکر نمی کنم و یکهو نیست می شه. ها ها )