06-10-2020، 12:33
(06-10-2020، 12:29)*VENUS* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.اره یه جورایی.
(06-10-2020، 12:25)|PARHAM| نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پدرام:بیا بریم پسر،بدو فرار کن
پرهام:یه لحظه صبر کن
پدرام:دیگه صبری نمونده.
پرهام:بیا،این مداد رو از من یادگاری بگیر،جای دندونای من روشه.
پدرام:برای چی؟
پرهام:من جلوی اونارو میگیرم تو فرار کن.
پدرام:نه تو باید با من بیای!
پرهام:اونا خلافکارن،اونا اسلحه دارن برو فرار کن!
پدرام:نه تو برادر منی!
پرهام:برو پیش همون دختر،اون نگرانه.
پدرام:اون تورو دوست داره!
پرهام:میدونم،تو بهتر از منی.
پدرام:بیا بریم مرد!
پرهام:من اونو دوست داشتم،ولی تو ادم بهتری هستی.
پدرام:تو مث برادر منی!
پرهام:میدونم،میدونم برو!
دریا بقلم کن بقلم کن که شدم تنها
من اصلا ذوق ادبی ندارم ولی اگه همین مدتی که اینهمه حرف زدنو فرار میکردن جفتشون زنده میموندن
ولی توی داستان پرهام از زندگی خسته شده بود.
تونست همشون رو بکشه ولی رئیسشون اونو کشت.
پدرام نویسندس و با مداد پرهام کتاب مینویسه.