: ≈ گفتگـو آزاد نسخـ ـه ۳۸۲ ≈

[чернаяЛуна]

من نیز اما قرنطینه دلمان را خون کرد ))):
چون دلم نمیاد الان آهم نگرفتت دیگه وگرنه که رفتنت دست خودت نبود نمیتونستی بیای تو هم رفته بودناتو میذاشتی برا پاییز 
این کمترین عوارض جانبی آهم بود ._.
آها ببین ما اون موقع گشنه بودیم از پیتزا برامون حرف میزدی الان درک کن ._.\

خانوم شاکیری؟ ._.

دل مارا هم خون کرد بقول بزرگی : 
این دشواره برای همس ن فقط برای منو تو (:
حالا میتونم اختیاری هم در اختیارت باشمو برم ._. از پاییز فقط خزانشیم 
آهتو نمیتونی پس بگیری ؟ ._. حتما آهی ک کشیده شد پس گرفته نمیشود هان ؟ ._.
جوانبو ک دارم در نظر میگیرم پیتزاعه نمی ارزه ب آهِ بعدش ، با جون و دل درک کردم ننه

رفته دنبال گیوربه ها 

حقیقتِ تلخ
نه دیگه تو رفته بودناتو نذار برا پاییز بمون اگه بری یه عالم کینه ی منو به دل میگیرن از رفتنت

شاعر میگه که:
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد
غم هجران به سویت‌تر از این قسمت کن
کاین همه درد به جان من تنها نرسد
( عشق تو نیستیا پیتزاس ._.)
خلاصه که تا به من پیتزا نرسه این درد برای تو به پایان نمیرسه
وایسا ببینم الان به جایگاه والای پیتزا توهین هم کردی؟
وای بر تو

خانوم شاکیری خودت نبودی؟