سری اول بغض قلم.. ( پارت به پارت بارگذاری میشه ) من و عباس و اسایشگاه ( داستان نیس , بر اساس حقیقته فقد اسامی عوض شده , پس جاش تو بغض قلمه .. گرچه ک متن بار سنگین معنایی داره , پس اگه کسی مشتاق معانیش بود بیشتر فکر کنه , یا بپرسه.. )
من یه مرد عصبانیم
الان چند روزه منو به زور اوردن اسایشگاه ولی دگ اهمیتش به چپمم نیست
همه حس خوبا از خواب به بعده ...
میکشم عقاب رو تا دم تخت و پرتابتش میکنم تا خودش واسه خودش خوابش ببره..
تو خواب تا دلم بخواد فریاد میکشم به هر زبونی که دلم میخواد
سرهرکسی که بخوام..دلم تنگ نمیشه اونجا , گشاد میشه..
مکافات دوباره از موقعیه که بیدار میشم
دوباره دلتنگی و یه سری پوزه بند یه بار مصرف ..
روزی یه بار عوضشون میکنم.. این نسخه دکتره البته..
از موقعی که عربده کشی ویروسی شده .. (:
کردنش یبار مصرف , اینطوری قابل کنترل تره مث اینک..
اما هنوزم احتمال پخش ویروسش منتفی نشده..
مادرمم ویروسی بود , احتمال اینکه وقتی منو حامله بوده ی ویروس هم برای من کنار گذاشته اصلا دور از ذهن نیس..
و من شدم اینی ک الان اشتباهی اینجام.. ( اسایشگاه روانی..)
The End of part I