گفتگو ازاد نسخه ۳۹۳

[_sehun_]

خواب دیدم خونه پدربزرگمیم خواهرم و چن تا پسر و دختر داییم و چن تا دختر نصفه شب جن اضحار میکردن/:
بعد هی اذیتش میکردن منم از جنه میترسیدم هم دلم براش میسوخت میگفتم بسه کم اذیتش کنید جنه ام کاری ب من نداشت و قیافشم خیلی بد بود/:
بعد ی پسر بود تقریبا همسن خودم نگاش کردم ی لبخند بهم زد سرشو کرد و ی تشت آب و خودکشی کرد
بعد روحش رو دیدم میخواست ی چیز بهم بگه ولی زبونش بند اومده بود نمیتونست
کسیم نمیدونست با روحش میحرفم/:
فقط خودم میدیدمش یهو زنداییم اومد گفت با ک حرف میزنی؟
گفتم با خودم ._.
ایندفعه روح پسره وممد با س تا گربه ک گربه ها فارسی حرف میزدن/:♥
پسره میگفت گشنمه رفتم براشون غذا آوردم
یهو زنداییم اومد گفت این گربه ها اینجا چیکار میکنن
گفتم هیچی غذا میخورن/:
از خونه پرتشون کرد بیرون منم هی گریه میکردم/:
اوف نفسم بند اومد شاید ب چیزی ک گفتم ترسناک نبود ولی خود صحنه ها خیلی بد بودن

از تخیلاتت اومده...اینجور خوابا مال فکرته...زیاد به اینا فکر میکنی
اما گربه...یه جا شنیدم گربه نشونه جن...اما بستگی داره گربه چه رنگی باشه..اگه سیاه باشه بد باشه فکر کنم...
وقتی از خواب بیدار شدی احساس نفس تنگی یا یه حس سنگینی دورت احساس نمیکردی؟

ن چون فکر نکرده بودم برام عجیب بود!
سیاه و سفید بودن مث گربه های خیابونی ولی خیلیپشمالو بودن
من بعد از خواب دیدن از خواب بیدار نشدم/: