(09-01-2021، 23:18)BTS.ARMY نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(09-01-2021، 23:12)AVA_MADI* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.ازش خوشم نمیاد :/
الان لقب من جالبه عایا؟ 0-0
خعببببب پس بشینین عینهو این مامان بزرگا داستانشو براتون تعریف کنم *-*![]()
حدود هوار سال قبل از میلاد مسیح *-* یه وب میراکلسی بود که مدیرش ستایش بید (بیشور چشاش آبیههههههه)
ایشون نه سالش بید... و در حال حاضرم ده سالش بیده *-* ولی یکی از پربازدید ترین وبلاگای بلاگفا مال همین ببعیه *-*
اهم اهم ایشون ملقب به ببعی خیاری بیده که من بهش موگم ببعی جونم![]()
بعدش این مال وقتی بوده که من هنوز تو وبش نویسنده نبیدم *-*
عاشق یکی از رماناش بودم و هر روز به پستش هوار تا کامنت عجیب و غریب و خنده دار میدادم و عینهو دلقک شادش میکردم *-*
(مثل الان عجیب و فوق العاده کنه بودم *-*) بعدش گذشت و گذشت تا این که اون یه پارت از رمانشو بهم تقدیم کرد... و منم میدونین که اصولا چقده جوگیرم یه کامنت براش فرستادم یادمه بهم گفت تا خود صب خندید XD
بهم گفت تو خیلی خوبی ممنون مادمازل ^^
و از اون موقع بهم میگفت مادمازل
منم چون ببعی جونمو خعلی دوس داشتم و دارم روی مادی تعصب خاصی دارم و الانم که همتون بهم میگین استاد یا مادیو الان شمایان اولین مادمازل قرنو میبینین که عینهو یه مادمازل رفتار نمیکنه بلکه کاملا مخالفشه *-*
![]()
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسییییید تاماااااام *-*
کوفت شاگرد چلااااا ببعیم که خعلی خوبههه &^&
*وی ویندوزش بالا می آید*
آهااااا بوگو چرااااا
ای شاگرد حسود چون نمیزارن پسرا نویسنده شن فقط اون آرمان خره نویسندس موگی آره؟؟
بابا اون اصن زیاد درباره این چیزا تصمیم نمیگیره باران و الکسکم این تصمیمو گرفتن خو اون بخبخ که اصن سعی میکنه وارد این موضوعات نشه
(09-01-2021، 23:18)BTS.ARMY نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(09-01-2021، 23:12)AVA_MADI* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.ازش خوشم نمیاد :/
الان لقب من جالبه عایا؟ 0-0
خعببببب پس بشینین عینهو این مامان بزرگا داستانشو براتون تعریف کنم *-*![]()
حدود هوار سال قبل از میلاد مسیح *-* یه وب میراکلسی بود که مدیرش ستایش بید (بیشور چشاش آبیههههههه)
ایشون نه سالش بید... و در حال حاضرم ده سالش بیده *-* ولی یکی از پربازدید ترین وبلاگای بلاگفا مال همین ببعیه *-*
اهم اهم ایشون ملقب به ببعی خیاری بیده که من بهش موگم ببعی جونم![]()
بعدش این مال وقتی بوده که من هنوز تو وبش نویسنده نبیدم *-*
عاشق یکی از رماناش بودم و هر روز به پستش هوار تا کامنت عجیب و غریب و خنده دار میدادم و عینهو دلقک شادش میکردم *-*
(مثل الان عجیب و فوق العاده کنه بودم *-*) بعدش گذشت و گذشت تا این که اون یه پارت از رمانشو بهم تقدیم کرد... و منم میدونین که اصولا چقده جوگیرم یه کامنت براش فرستادم یادمه بهم گفت تا خود صب خندید XD
بهم گفت تو خیلی خوبی ممنون مادمازل ^^
و از اون موقع بهم میگفت مادمازل
منم چون ببعی جونمو خعلی دوس داشتم و دارم روی مادی تعصب خاصی دارم و الانم که همتون بهم میگین استاد یا مادیو الان شمایان اولین مادمازل قرنو میبینین که عینهو یه مادمازل رفتار نمیکنه بلکه کاملا مخالفشه *-*
![]()
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسییییید تاماااااام *-*
کوفت شاگرد آخهه چلااااا ببعیم که خعلی خوبههه &^&
*وی ویندوزش بالا می آید*
آهااااا بوگو چرااااا
ای شاگرد حسود چون نمیزارن پسرا نویسنده شن فقط اون آرمان خره نویسندس موگی آره؟؟
بابا اون اصن زیاد درباره این چیزا تصمیم نمیگیره باران و الکسکم این تصمیمو گرفتن خو اون بخبخ که اصن سعی میکنه وارد این موضوعات نشه