گفتگوی ازاد نسخه ۳۹8

[Âɴɢ℮ℓ Evιℓ]

خب عذاب وجدانم راحتم نمیزاره * وی ترسیده*
این دو تا پیام آخری که گفتم... سهون نگفته بود خودم الکی گفتم .-.
همون دو تا که درباره آوا بود .-.
اصلا درباره این بشر چیزی نگفته .-.

درد ۰-۰ صد رحمت به اون صد تا وجی خواب آلوت بالاخره بیدار شدن ۰-۰ :/// عژبااااااااا
برا همین میگم دروغگویی دیگهههههه ۰-۰
تو خیانت کارییییییییی ۰-۰
به احساسات پاک و صادقانم نسبت به مامانم خیانت کردیییییییییی ۰-۰ :///////
هخخخخخخخخخ &^&
خیاااااااااانت در امااااااانت ۰-۰ :/ (اینو مهد کودک بودم یه سره میگفتم از زبونم نمیفتاد ۰-۰ )
عب نداره میاد میگه انقده دوسم داره میخاد خودش مستقیم بهم بگه ۰-۰ بعله ۰-۰

*-*