امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 3.21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ .. (نسخه دهم)

نشسته بودیم. حرف می‌زدیم. نمی‌دونم سر کدوم موضوع بود که دوباره چونه‌ام گرم شده بود و چند دقیقه‌ای رو یه‌نفس حرف زدم و یهو به خودم اومدم و دیدم داره بدون پلک زدن نگاهم می‌کنه.
گفتم: چیزی شده؟ گفت: نه، ادامه بده! گفتم: تموم شد!
دستش رو از زیر چونه‌اش برداشت و گفت: بیشتر بگو؛ حرف می‌زنی آدم حالش خوب میشه!
منم یه نگاهی به پشت سرم کردم که مطمئن بشم با شخص دیگه‌ای نیست؛ بعدش با زبون طنز گفتم: با مویی؟! گفت: آره با تونوم! گفتم: والا من وقتی حرف می‌زنم معمولا آدما حالشون بد میشه! گفت: آخه اونا نمی‌دونن درونِ تو چی می‌گذره؛ فقط لباسِ سیاهت رو می‌بینن و اخمت رو؛ من دارم درونت رو می‌بینم.
ساکت شدم؛ ساکت شد. حرف نزدیم چند دقیقه. چشمام داشت می‌رفت که سرخ بشه؛ گفت: چشماتو ببند! خشمت رو نگه دار، این خشم فقط مالِ توئه، کسی نباید ببینه؛ قورتش بده و بذار غمت بالا بیاد، این چیزیه که بهش نیاز داری! گفتم: خسته‌ام. گفت: می‌دونم؛ خستگی‌هات واسه من ولی یادت نره از کجا شروع کردی! گفتم: کی تموم میشه؟ گفت: وقتی گریه کنی .
 سپاس شده توسط ᴀʀмɪss ، شـــقآیــق ، امیر‌حسین ، *Aɴѕel* ، єη∂ℓєѕѕღ ، βάરãɲ ، Âɴɢ℮ℓ Evιℓ ، ραтяιcια


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه دهم) - Ɗєя_Mσηɗ - 23-02-2021، 13:14


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان