*•~ گفت و گو آزاد نسخه ۴۱۳ ~•*

[SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ]

من نمیگرفتمممم._.
وایسا حقیقتو بگممم._.ما رفتیم یه مجتمع همون ستاره باران تو گوگل بزنی میاره/: بعد اونجا یه پسر بود وفتی از اون جا خارج شدیم دوستم گفت ارمی این پسره پشت سرمونه
اومد گفت اهای دخترر بعد من فرار کردم برگشتم پشتم دیدم به دوستم کارت داد پشتشم شمارش بود
رفتیم جلو تر یه پاساژ بود اونجا هم چند تا پسر بودن همشون راه افتادن دنبالمون من از ترسم رفتم پیش مامانم دیدم پسره دست از سردوستم برنمیداره بعد از اونور اون یکی دوستش اومد به من گفت آیدیتو بده._.ندادیم اخر رفتن گم شدن ولی دوتاشون به دوستم باز شماره داد//:

احسنت!
همچین پسر هایی رو باید جارو کرد.