22-03-2021، 17:15
محبوب من بیا ، کمی بنشین ، آرام بگیر ، لبی تر کن ...
محبوب من دنیا را به حال خودش رها کن و دست بشوی از فلسفه و علم و ذهن و اقتصاد و هنر ..
بنشین کنارم و به چیزی جز من فکر نکن. در فکر من باش و از این فکر بیرون نیا. نگذار حتی بر فکر من غبار بنشیند. مرا دردانه ی خانه ی دلت کن. جوری که یک لحظه اگر حواست پی پریدن پروانه ای رفت ، من دلم بگیرد ، بغض کند ، ترک بردارم.
محبوب من دنیای من تاریک بود تا تو نبودی. کسوف مدام بود انگار.
تو آمدی و دلم به آفتاب چشمانت روشن شد. بیا محبوب من ... بیا بنشین کنارم برایت حرف ها دارم. قصه ها و خاطرات ، شرح سرگردانی دلم را بکنم قبل اینکه تو بیایی و هربار آخر قصه بی کلاغ و با کلاغ اشک بریزم که سر انگشتت را بکشی روی رد پای اشکِ بر صورتم و من ناز کنم و تو نوازش کنی و من کوچک شوم و تو بزرگ شوی و من صید شوم و تو صیاد شوی و در قفس سینه ات تا ابد حبسم کنی.
محبوب من بیا برایم چیزی بخوان ، سازی بزن ، دو خط شعر بنویس کف دستم ، که من دست را مشت کنم و بکوبم به سینه ام و بمیرم برای چشم های مشکی ات که هست ، که نیست ، که هستِ نیست ...
محبوب من گمان مبر که سنگ دلی شیوه ی من است. گمان مبر که رمیدن ، نماندن ، نرسیدن شغل من است. من به خودم هم حسادت کرده ام برای تو و تو محبوب همه ی دوران ها ، سر بر سر من ، دست در دست من ، پای هم پای من آمدی و نبریدی و نرمیدی و رسیدی .. رسیدی و رسیدنت مبارک.
محبوب من بمان که وزن دنیا بر سینه ام نیفتد ، نفس بیاید و برود و بشود که جان بگیرم از تو ، زنده شوم ، سبز شوم ، تازه شوم ، دولت پاینده شوم و این بهار ارغوان را بیاوریم خانه مان که دیگر لااقل امسال تنها نباشد ، نگرید ... .
محبوب من دنیا را به حال خودش رها کن و دست بشوی از فلسفه و علم و ذهن و اقتصاد و هنر ..
بنشین کنارم و به چیزی جز من فکر نکن. در فکر من باش و از این فکر بیرون نیا. نگذار حتی بر فکر من غبار بنشیند. مرا دردانه ی خانه ی دلت کن. جوری که یک لحظه اگر حواست پی پریدن پروانه ای رفت ، من دلم بگیرد ، بغض کند ، ترک بردارم.
محبوب من دنیای من تاریک بود تا تو نبودی. کسوف مدام بود انگار.
تو آمدی و دلم به آفتاب چشمانت روشن شد. بیا محبوب من ... بیا بنشین کنارم برایت حرف ها دارم. قصه ها و خاطرات ، شرح سرگردانی دلم را بکنم قبل اینکه تو بیایی و هربار آخر قصه بی کلاغ و با کلاغ اشک بریزم که سر انگشتت را بکشی روی رد پای اشکِ بر صورتم و من ناز کنم و تو نوازش کنی و من کوچک شوم و تو بزرگ شوی و من صید شوم و تو صیاد شوی و در قفس سینه ات تا ابد حبسم کنی.
محبوب من بیا برایم چیزی بخوان ، سازی بزن ، دو خط شعر بنویس کف دستم ، که من دست را مشت کنم و بکوبم به سینه ام و بمیرم برای چشم های مشکی ات که هست ، که نیست ، که هستِ نیست ...
محبوب من گمان مبر که سنگ دلی شیوه ی من است. گمان مبر که رمیدن ، نماندن ، نرسیدن شغل من است. من به خودم هم حسادت کرده ام برای تو و تو محبوب همه ی دوران ها ، سر بر سر من ، دست در دست من ، پای هم پای من آمدی و نبریدی و نرمیدی و رسیدی .. رسیدی و رسیدنت مبارک.
محبوب من بمان که وزن دنیا بر سینه ام نیفتد ، نفس بیاید و برود و بشود که جان بگیرم از تو ، زنده شوم ، سبز شوم ، تازه شوم ، دولت پاینده شوم و این بهار ارغوان را بیاوریم خانه مان که دیگر لااقل امسال تنها نباشد ، نگرید ... .