12-04-2021، 12:25
(آخرین ویرایش در این ارسال: 12-04-2021، 12:29، توسط Âɴɢ℮ℓ Evιℓ.)
برادر زاده هفت سالم آروم اومد کنارم نشست...
+ عمو!
- جان عمو؟ ):
+ عمو شکست عشقی چجوریه؟
- امم خب ببین عزیزم! انگار تو یه دوستی داری که خیلی دوستش داری!
بعد میاد خونتون! تو هم چون خیلی دوسش داری تموم اسباب بازی هاتو میدی بهش!...
بعد اونقدر باهاش بازی میکنی و خوشحال میشی! بعد یه دفعه میزنه همه اسباب بازی هاتو میشکنه!
تو هم خیلی گریه میکنی و ناراحت میشی و از اون انتظار داری که از دلت دربیاره و عذر بخواد!
ولی....
خیلی راحت میگه به درک و میره (:
+ عمو!
- جان عمو؟ ):
+ عمو شکست عشقی چجوریه؟
- امم خب ببین عزیزم! انگار تو یه دوستی داری که خیلی دوستش داری!
بعد میاد خونتون! تو هم چون خیلی دوسش داری تموم اسباب بازی هاتو میدی بهش!...
بعد اونقدر باهاش بازی میکنی و خوشحال میشی! بعد یه دفعه میزنه همه اسباب بازی هاتو میشکنه!
تو هم خیلی گریه میکنی و ناراحت میشی و از اون انتظار داری که از دلت دربیاره و عذر بخواد!
ولی....
خیلی راحت میگه به درک و میره (: