گفتگـو آزاد || نسخـ ـه ۴32

[βάરãɲ]

من هم خاله حسامم هم مامان دومش
ولی ریهامه
_
عجب چجوری شد الان خاله تو هم شدم یعنی/=

آخ آخ هیپوتالاموسم
ن ینی تو مامان من و خالمی ریهامم خالم و مامانمه   صب کن ببینم تو ک خواهر گمشدم بودی

خو خواهرت باشم ک تو میشی مامان حسام/=
اگ‌خالت باشم ک میشی خواهررحسام
اگ مامان رومینا هم باشی ک میشی مادر زن حسام

اخ دلم برای حسااام کباب شد

---

من هم خاله حسامم هم مامان دومش
ولی ریهامه
_
عجب چجوری شد الان خاله تو هم شدم یعنی/=

آخ آخ هیپوتالاموسم
ن ینی تو مامان من و خالمی ریهامم خالم و مامانمه   صب کن ببینم تو ک خواهر گمشدم بودی

---

من هم خاله حسامم هم مامان دومش
ولی ریهامه
_
عجب چجوری شد الان خاله تو هم شدم یعنی/=

---

بنده از همین جا اعلام میکنم که شکر خوردن چیز خوبیست

دیگه دیییره واسه گفتن / این کلاااااام آخرینه/ فرصت رجه نمونده / لحظه های واپسیییینه

آه ای قلب ساده من
فقط وصیت میکنم کیف صورتیم و باهام دفن کنید/=
دوسش دارم(سیگارمم توشه مامانم ببینه دباره دفنم میکنه)