گـُـفـتــــگـوےِ آزاد «۴۴7»

[THEDARKNESS]

من یه بار ساعت ۱۲ رفتم بیرون ۷ صبح برگشتم بعد بابام تو راه پله دیدم بهم کفت کجا داری میری  گفتم میرم پیاده روی ..
هیچی دیگه خسته و کوفته نیم ساعت تو کوچه ها ول میگشتم بعدش برگشتم رفتم خونم.  

من ساعت 2 اقدام کرده بودم برم که نشد
7 تا 12؟o_o

اره یکی از بچه ها خونشون نزدیک بود بعد بابا مانش رفته بودن مشهد گفت شب بیاید اینجا ps بزنیم و فیلم ببینیم همه گفتن اوکی بعد من گفتم گفتن نه نرو. منم گفت عه اینطوریه باشه نمیرم.
گرم کن تنم کردم برم چک کردم خواب بودن اهسته اومدم طبقه پایین از جلو واحدشون رد شدم بعدم رفتم بیرون . موقع برگشت داشتم از جلو در واحدشون رد میشدم برم طبقه بالا واحد خودم که درو باز کرد .... بقیشم که همونه