29-11-2012، 15:08
گاه دلتنگ ميشوم.دلتنگ از همه ي دلتنگيها.گوشه اي مينشينم و حسرتها را ميشمارم.ويافتن
ها را وصداي شكستنها را.ووجدانم را محاكمه ميكنم.من كدامين قلب را شكسته ام وكدامين
اميد را نااميد كرده ام وكدامين احساس را له كرده ام و كدامين خواهش را نشنيده ام وبه
كدامين دلتنگي خنديده ام كه...........................اين چنين دلتنگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ها را وصداي شكستنها را.ووجدانم را محاكمه ميكنم.من كدامين قلب را شكسته ام وكدامين
اميد را نااميد كرده ام وكدامين احساس را له كرده ام و كدامين خواهش را نشنيده ام وبه
كدامين دلتنگي خنديده ام كه...........................اين چنين دلتنگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟