13-12-2012، 20:30
ردّ پاى آشنايى را روى برف ديدم
آرى!
ردّ پاهاى خودت بود...
دنبالشان كردم
از سرما يخ زدم اما
شوق ديدنت سرما سَرَم نمى شد!!
به كلبه اى گرم رسيدم...
و تو را ديدم
و اى كاش هرگز نمى ديدم...
تو
در آغوش ديگرى...
من
در آغوش سرما...
اين است كابوس شب هاى من...
آرى!
ردّ پاهاى خودت بود...
دنبالشان كردم
از سرما يخ زدم اما
شوق ديدنت سرما سَرَم نمى شد!!
به كلبه اى گرم رسيدم...
و تو را ديدم
و اى كاش هرگز نمى ديدم...
تو
در آغوش ديگرى...
من
در آغوش سرما...
اين است كابوس شب هاى من...