19-12-2012، 15:03
آن چنان شکسته ام
که بند زن قصه های خیالی حیرت زده مرا می نگرد
رفتگر محله ، توان ندارد خُرده های این من ِ خسته را جمع کند
که ... بگذریم
فقط بگو
شیشه که شکست ؛ بعد از آن چه کند ؟!؟
"نفس"
که بند زن قصه های خیالی حیرت زده مرا می نگرد
رفتگر محله ، توان ندارد خُرده های این من ِ خسته را جمع کند
که ... بگذریم
فقط بگو
شیشه که شکست ؛ بعد از آن چه کند ؟!؟
"نفس"