23-12-2012، 22:56
این روزا با تمام کلاغ ها ترانه میخوانم و گریه میکنم...
گاهی هم گم میشم تو شلوغی اتاقم...
این دلبستگی ساده مثل همون نفرت گذشته پر کاغذ باطلست,
میبینی بهار چند هزار فصل دوره که حتی این کلاغ هم قار قار نمیکنه,
شاید تمام روز را بگردم و پیدایشان کنم,
مداد رنگی های قرضی ام را.
به آن چه که امید نیست
دستان لرزان نقاش شهر سیاه کلاغ های سپید این اطراف است,
با تمام درگیر های اطرافم باز میخندم,,,
گم شدم اما باز مینوسم,,,
کدام خیانت به رنگ کلاغ میماند؟
کدام گریه به گم شدن من مربوط است؟...
میبینی کلاغ ها هم شرمسارند,
خیانت کرده اند و رنگ مقدس بر تن دارند....
گاهی هم گم میشم تو شلوغی اتاقم...
این دلبستگی ساده مثل همون نفرت گذشته پر کاغذ باطلست,
میبینی بهار چند هزار فصل دوره که حتی این کلاغ هم قار قار نمیکنه,
شاید تمام روز را بگردم و پیدایشان کنم,
مداد رنگی های قرضی ام را.
به آن چه که امید نیست
دستان لرزان نقاش شهر سیاه کلاغ های سپید این اطراف است,
با تمام درگیر های اطرافم باز میخندم,,,
گم شدم اما باز مینوسم,,,
کدام خیانت به رنگ کلاغ میماند؟
کدام گریه به گم شدن من مربوط است؟...
میبینی کلاغ ها هم شرمسارند,
خیانت کرده اند و رنگ مقدس بر تن دارند....