یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی همنفس
سهم من از بودن تو یه خاطره س همینو بس...
تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم
دارم به آخر میرسم از اونوره شب اومدم...
یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو روشونه ی شب بذارم
باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم...
داغ ترانه تونگام شوق رسیدن تو تنم
توحجم سرد این قفس منتظره پر زدنم
من ازتبار غربتم از آرزوهای محال...
غصه ی ما تموم شده بایه علامت سوال...
سهم من از بودن تو یه خاطره س همینو بس...
تو این مثلث غریب ستاره هارو خط زدم
دارم به آخر میرسم از اونوره شب اومدم...
یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو روشونه ی شب بذارم
باید که از اینجا برم فرصت موندن ندارم...
داغ ترانه تونگام شوق رسیدن تو تنم
توحجم سرد این قفس منتظره پر زدنم
من ازتبار غربتم از آرزوهای محال...
غصه ی ما تموم شده بایه علامت سوال...