13-02-2013، 15:37
منم یه خاطر تعریف میکنم

پارسال سرزنگ دینی درس که تموم شد خانوم نشست شروع کرد امربه معروف ونهی ازمنکر میگفت دخترای گل من
وقتی میرین بیرون زیادی عطر نزن که جلب توجه کنیو بعد اینجوری منحرف میشی بعدش یه دختری تو کلاسمون بودکه خیلی خودشیفته بود و خیال میکرد حوریه وبا من لج بود بعدش یهو برگشت نگاه من کرد گفت خانوم اینا خودشون منحرفن {بلند گفت همه شنیدن}بعدش من گفتم خفه شو میام میزنم تو دهنت {یواش گفتم فقط بغل دسیمو اون دختره شنیدن}گفت هیچ غلطی نمیتونی بکنی خلاااااااااااااااااااااااصه اون زنگ زنگ اخر بود زنگ خونه که خورد معلم که رفت رفتم یه کشیده محکمممممممممم زدم توگوشش که زد زیرگریه خلااااااااااااااصه اونم میخاست بزنه اما نتونست دیگه بچها اومدن جدا کردن
من همیشه خیلی دختر ارومی بودمو باهمه کنار میومدم بعد از اون مسئله همه خیلی تعجب کردن چون تاحالا اون روی منو ندیده بودن


پارسال سرزنگ دینی درس که تموم شد خانوم نشست شروع کرد امربه معروف ونهی ازمنکر میگفت دخترای گل من

من همیشه خیلی دختر ارومی بودمو باهمه کنار میومدم بعد از اون مسئله همه خیلی تعجب کردن چون تاحالا اون روی منو ندیده بودن