13-03-2013، 21:13
کل خونوادمون نشسته بودن. داییم بهم گفت: تو خیلی دلقکی، باید بجای میمون، تو رو میفرستادند فضا،
.
.
.
.
منم یکم اندیشه کردم و گفتم: حلال زاده به داییش میره!
یه سکوته خاصی همجارو گرفت اون لحظه: )))))
.
.
.
.
منم یکم اندیشه کردم و گفتم: حلال زاده به داییش میره!
یه سکوته خاصی همجارو گرفت اون لحظه: )))))