29-03-2013، 1:26
تاریخ چهارم دبستان 11شدم البته داستان داره نگاه کنید:
دوروز مونده بود به عید یک روزش هم اختیاری بود که معلممون گفته بود که میخوامدرس تاریخ رو ازتون بپرسم همه قبول کردیم فردای آن روزمعلم 2زنگ را برای تا ریخ گذاشت منم که هیچی نخونده بودم یهو گفت عرفان خوش حساب سرجام سیخ شدم عرق سردکردم خلاصه از من و چند نفر دیگه پرسید هیچی بلد نبودیم گفت تا زنگ بعد بهتون مهلت میدم بخونید اگه بلد نبودید من میدونم با شما هیچی زنگ خورد من و دو سه تا ازدوستام موندیم تو کلاس یکی که اسمش امیر حسین کلاته بود دهنمون آسفالته منم گفتم حق باتوئه نشستیم خوندیم بعد معلم اومد سر کلاس و گفت مطالعه تون تموم شد گفتیم بله عجب شانسی اولش هم ازمن پرسید منم که وقتی استرس میاد سراغم حتی اسم خودمم یادم میره ازم پرسید باز هیچی بلد نبودم بهم جریمه داد گفت از رو هر سوال 14بار بنویسی درکل 43تا سوال بود(زیاده نه)من رفتم خونه همه چیز رو به مامانم گفتن گفت اشکال نداره منم کمکت میکنم تا زود تر جریمه هارو بنویسی تا ساعت 5/2 طول کشید من نوشتم مامانم هم نصف جریمه هارو نوشت دستش دردنکنه مامانم فکر کرده معلممون خره بعد معلم یهو گفت اینا چرا انقدر باهم فرق داره گفتم خانم خب.. خب..خب خانم زیاد جریمه گفته بودید گفت که زیاد گفته بودم آره؟ بشین میخوام ازت امتحان بگبرم گفت از 17به پایین بشی 3روز از کلاس من اخراجی منم تاحالا سابقه اخراج از کلاس رو نداشتم ترسیدم امتحانو دادم شدم یازدهو نیم چپ چپ بهم نگاه کرد گفت برو اون گوشه وایسا من وایسادم با لحن گریه گفتم خانم بزار برم آقای قربانی روصدا کنم گفت فکرکردی من خرم بری بگی بعد آقای قربانی بیاد ضمانتترو کنه(آقای قربانی یکی از معا ون های باحال و با گذشت مدرسه بود)گفتم نه خانم گفت:پس برو اونجا واستا تو ذهنم یه نقشه کشیدم که مدرسه رو بپیچونم منتظر شدم تا نزدیک زنگ تفریح بشه نزدیک زنگ تفریح شد رفت چسبیدم به قعر دیوار دست کردم تو حلقم هیچکسم منو نمیدید انقد این کارو اجام دادم تا بالا آوردم دویدم به طرف آب خوری دست و صورتم رو شستم بدون اینکه به معلم بگم زود زنگ زدم به بابا اومد دنبالم و رفت از مدرسه بیرون یعنی یه جورایی فرار کردم به خدا واقهعی بود
دوروز مونده بود به عید یک روزش هم اختیاری بود که معلممون گفته بود که میخوامدرس تاریخ رو ازتون بپرسم همه قبول کردیم فردای آن روزمعلم 2زنگ را برای تا ریخ گذاشت منم که هیچی نخونده بودم یهو گفت عرفان خوش حساب سرجام سیخ شدم عرق سردکردم خلاصه از من و چند نفر دیگه پرسید هیچی بلد نبودیم گفت تا زنگ بعد بهتون مهلت میدم بخونید اگه بلد نبودید من میدونم با شما هیچی زنگ خورد من و دو سه تا ازدوستام موندیم تو کلاس یکی که اسمش امیر حسین کلاته بود دهنمون آسفالته منم گفتم حق باتوئه نشستیم خوندیم بعد معلم اومد سر کلاس و گفت مطالعه تون تموم شد گفتیم بله عجب شانسی اولش هم ازمن پرسید منم که وقتی استرس میاد سراغم حتی اسم خودمم یادم میره ازم پرسید باز هیچی بلد نبودم بهم جریمه داد گفت از رو هر سوال 14بار بنویسی درکل 43تا سوال بود(زیاده نه)من رفتم خونه همه چیز رو به مامانم گفتن گفت اشکال نداره منم کمکت میکنم تا زود تر جریمه هارو بنویسی تا ساعت 5/2 طول کشید من نوشتم مامانم هم نصف جریمه هارو نوشت دستش دردنکنه مامانم فکر کرده معلممون خره بعد معلم یهو گفت اینا چرا انقدر باهم فرق داره گفتم خانم خب.. خب..خب خانم زیاد جریمه گفته بودید گفت که زیاد گفته بودم آره؟ بشین میخوام ازت امتحان بگبرم گفت از 17به پایین بشی 3روز از کلاس من اخراجی منم تاحالا سابقه اخراج از کلاس رو نداشتم ترسیدم امتحانو دادم شدم یازدهو نیم چپ چپ بهم نگاه کرد گفت برو اون گوشه وایسا من وایسادم با لحن گریه گفتم خانم بزار برم آقای قربانی روصدا کنم گفت فکرکردی من خرم بری بگی بعد آقای قربانی بیاد ضمانتترو کنه(آقای قربانی یکی از معا ون های باحال و با گذشت مدرسه بود)گفتم نه خانم گفت:پس برو اونجا واستا تو ذهنم یه نقشه کشیدم که مدرسه رو بپیچونم منتظر شدم تا نزدیک زنگ تفریح بشه نزدیک زنگ تفریح شد رفت چسبیدم به قعر دیوار دست کردم تو حلقم هیچکسم منو نمیدید انقد این کارو اجام دادم تا بالا آوردم دویدم به طرف آب خوری دست و صورتم رو شستم بدون اینکه به معلم بگم زود زنگ زدم به بابا اومد دنبالم و رفت از مدرسه بیرون یعنی یه جورایی فرار کردم به خدا واقهعی بود
