04-04-2013، 18:20
دوباه چشم وا كردم به اين كابوس بيدارى...
دوباره صورتكها و تفاوت هاى تكرارى...
زبون قصه خاموشه، چراغ رابطه تاريك...
چه شيرينن همه از دور چقدر تلخن از نزديك...
دارم سرگيجه مى گيرم تو اين دنياى آشفته...
تو عكسايى كه ميگيرم جهان بر عكس ميفته...
مسير آرزوهامو دارم گم ميكنم كم كم...
دارم سرگيجه ميگيرم ميون همه ادم...
دلم مى خواست ميرفتم يه جايى دور از آدمها...
دلم مى خواست ميرفتم نميدونم كجا اما...
دوباره صورتكها و تفاوت هاى تكرارى...
زبون قصه خاموشه، چراغ رابطه تاريك...
چه شيرينن همه از دور چقدر تلخن از نزديك...
دارم سرگيجه مى گيرم تو اين دنياى آشفته...
تو عكسايى كه ميگيرم جهان بر عكس ميفته...
مسير آرزوهامو دارم گم ميكنم كم كم...
دارم سرگيجه ميگيرم ميون همه ادم...
دلم مى خواست ميرفتم يه جايى دور از آدمها...
دلم مى خواست ميرفتم نميدونم كجا اما...