20-04-2013، 12:39
(آخرین ویرایش در این ارسال: 20-04-2013، 12:41، توسط GαяBagє Gιяℓ.)
دختر کوری تو این دنیای نا مرد زندگی میکرد . این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه او بود یه روز دختره گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون میموندم یه روز یکی پیدا شد که به دختره چشماشو بده وقتی که دختره بینا شد دید دوست پسرش نا بینا ست و بهش گفت من دیگه تو رونمیخوام برو . پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت : مراقب چشمای من باش .