17-05-2013، 12:03
عاشقش هستم!
دوستش دارم !
نمی دانم چرا؟
! ولی حاضرم جانم را فدایش کنم !
خود را از او می دانم!
فکر می کنم تمام وجودم از اوست!
می دانم که بی او نمی توانم زندگی کنم!
بی فکر او لحظه ای آرام ندارم!
دوست دارم در کنارش باشم!
دوست دارم وجودش فقط برای من باشد!
افسوس که از او دورم ! کاش در کنارم بود!
کاش لحظه ای را بی او نبودم. چرا که فکر می کن عمرم در حال گذراندن عمری بی معنیم!
همه ی لحظات زندگیم را بااو میخواهم!
دوست دارم باشد و مرا بخواهد! می دانم فقط در کنار او آرام خواهم گرفت !
دوست دارم قرنها فقط در چشمان او بنگرم! فقط او را می ستایم! همان که هستی بس است!
کاش او هم مرا دوست بدارد!
کاش او هم به یاد من باشد !
نمی دانم! واقعا نمی دانم!
نمی دانم او نیز دوستم می دارد یا نه؟!
مانده ام در خیالی واهی!
و یا شاید بی حاصل و پوچ ...
دوستش دارم !
نمی دانم چرا؟
! ولی حاضرم جانم را فدایش کنم !
خود را از او می دانم!
فکر می کنم تمام وجودم از اوست!
می دانم که بی او نمی توانم زندگی کنم!
بی فکر او لحظه ای آرام ندارم!
دوست دارم در کنارش باشم!
دوست دارم وجودش فقط برای من باشد!
افسوس که از او دورم ! کاش در کنارم بود!
کاش لحظه ای را بی او نبودم. چرا که فکر می کن عمرم در حال گذراندن عمری بی معنیم!
همه ی لحظات زندگیم را بااو میخواهم!
دوست دارم باشد و مرا بخواهد! می دانم فقط در کنار او آرام خواهم گرفت !
دوست دارم قرنها فقط در چشمان او بنگرم! فقط او را می ستایم! همان که هستی بس است!
کاش او هم مرا دوست بدارد!
کاش او هم به یاد من باشد !
نمی دانم! واقعا نمی دانم!
نمی دانم او نیز دوستم می دارد یا نه؟!
مانده ام در خیالی واهی!
و یا شاید بی حاصل و پوچ ...