29-07-2013، 11:56
قول می دهم همین روزها وقتی همه خوابند سوار همین قایق های کاغذی بشوم و آرام و بی صدا در یک لیوان چای فرو بروم باید کوچک بشوم...
وقتی نمی شود هر روز کافه رفت هر روز سیگار کشید هر روز بلند بلند به بدبختی های عاشقانه خندید باید راهی برای مردن باشد قطعن راهی برای مردن هست تا قایق هست...
وقتی باید جواب همه ی تلفن ها را داد
وقتی باید هه ی کتاب ها را خواند و فهمید
وقتی باید دست زد هورا کشید ترجیح می دهم که نباشم با ابهام با تردید
--امضا --
زنی که حرف می زد کافه می رفت سیگار می کشید می خندید
وقتی نمی شود هر روز کافه رفت هر روز سیگار کشید هر روز بلند بلند به بدبختی های عاشقانه خندید باید راهی برای مردن باشد قطعن راهی برای مردن هست تا قایق هست...
وقتی باید جواب همه ی تلفن ها را داد
وقتی باید هه ی کتاب ها را خواند و فهمید
وقتی باید دست زد هورا کشید ترجیح می دهم که نباشم با ابهام با تردید
--امضا --
زنی که حرف می زد کافه می رفت سیگار می کشید می خندید