06-08-2013، 18:20
من هنوز، اینجا برای تو
از پشت این دیوار سخن میگویم
از پشتِ دیوارِ خودخواهی و جهل
از این ورِ پرچینِ کوتاهِ دلم
از سرزمینِ دوست داشتنهای بی دلیل
و از قلب همان مهدی
که هنوز چشمهایش خیس میشود
در سوگِ زخم روییده بر آرنجِ یک کودک، بر بالِ کبوتر
پسری که هنوز یادش هست
شوقِ آن دو چشمِ خیس که با آن مینگریست
دخترک مهدکودک را
پسری، که رازِ بی چتر در باران راه رفتن میداند
و بویِ نیلوفر را از هفت فرسخی، در دلِ مرداب باز میشناسد
من هنوز از پشت دیوار آدمکها سخن میگویم
از سایه روشن خاطراتِ شیرینِ کودکیهایمان
از پشت این دیوار سخن میگویم
از پشتِ دیوارِ خودخواهی و جهل
از این ورِ پرچینِ کوتاهِ دلم
از سرزمینِ دوست داشتنهای بی دلیل
و از قلب همان مهدی
که هنوز چشمهایش خیس میشود
در سوگِ زخم روییده بر آرنجِ یک کودک، بر بالِ کبوتر
پسری که هنوز یادش هست
شوقِ آن دو چشمِ خیس که با آن مینگریست
دخترک مهدکودک را
پسری، که رازِ بی چتر در باران راه رفتن میداند
و بویِ نیلوفر را از هفت فرسخی، در دلِ مرداب باز میشناسد
من هنوز از پشت دیوار آدمکها سخن میگویم
از سایه روشن خاطراتِ شیرینِ کودکیهایمان