15-08-2013، 6:56
پسری در خیابان از دختری زیبا و خوش صورت خوشش آمد و علاقه اش را به او ابراز کرد بعد از آن هر دو در خیابان مشغول صحبت کردند شدند و بعد از چند ساعت ماشینی در کنارشان ایستاد و بوق زد دختر نگاهی به پسر انداخت و گفت متاسفم ولی من نمیتونم همیشه پیاده راه بیام و پسر را رها کرد و سوار ماشین شد و به راننده با نیشخندی گفت حرکت کن راننده با تعجب به دختر نگاه کرد و گفت نمیتونم....دختر گفت مگه برای من بوق نزدی پس چرا حرکت نمیکنی؟راننده گفت ببخشید خانوم ولی من راننده ی شخصی آقا هستم
.
.
کسایی که از ضایع شدن این دختر و امثال اینا حال میکنن بزنن لایکو









مرسی سپاسیدم
.
.
کسایی که از ضایع شدن این دختر و امثال اینا حال میکنن بزنن لایکو









مرسی سپاسیدم