من یعروز با چادر مامانم رفتم نانوایی پسره شاید 8یا9 سالش بود شماره داد یه بارم معمولی با شال روسری و مانتو رفتم کلاس نقاشی و اومدم برم سوار اتوبوس بشم پسره داشت تبلیغ میکرد یه برگه ی تبلیغاتی داد بهم پشتشو که نگاه کردم شماره داشت زیرشم نوشته بود سعید
یه بارم با دوستام رفتم مثه همیشه دو چرخه سواری بهم تیکه انداختن پسرایی که برام مثه جوجه بودن
یه بار دیگه هم پسرا باتوپ فوتبالشون دوچرخمو که تازه درستش کرده بودم توپ بارون کردن منم توپشونو سوراخ کردم
یه بار چون قدم بلنده یه پسری بهم گفت زرافه
منم بهش گفتم توله سگ و دویدم توی فروشگاه

یه بارم با دوستام رفتم مثه همیشه دو چرخه سواری بهم تیکه انداختن پسرایی که برام مثه جوجه بودن

یه بار دیگه هم پسرا باتوپ فوتبالشون دوچرخمو که تازه درستش کرده بودم توپ بارون کردن منم توپشونو سوراخ کردم

یه بار چون قدم بلنده یه پسری بهم گفت زرافه

منم بهش گفتم توله سگ و دویدم توی فروشگاه
